سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۴۰۴

رمان «سایه‌ نور»: تلفیق عرفان اشراقی و روایت تاریخی

 

رمان «سایه‌ نور»: تلفیق عرفان اشراقی و روایت تاریخی

چکیده

رمان سایه‌ نور تلاشی است برای بازآفرینی سنت عرفان فلسفی در بستر تاریخ معاصر کُردستان. نویسنده با استفاده از تمثیل‌های اشراقی، جغرافیای واقعی (کوبانی، درسیم، قامیشلو) و مباحث هویتی-اجتماعی (به‌ویژه ژنئولوژی)، متنی چندلایه پدید آورده است. این مقاله می‌کوشد با رویکرد تحلیلی، عناصر نثر، ساختار ژانری، شخصیت‌پردازی و جایگاه ادبی این رمان را بررسی کند. یافته‌ها نشان می‌دهد که سایه‌ نور گونه‌ای نوظهور از «رمان اشراقی ـ تاریخی» است که میان روایت داستانی و مانیفست اجتماعی در نوسان است.


مقدمه

رمان‌نویسی در ادبیات معاصر کُردی و فارسی، اغلب یا در حیطه‌ی رئالیسم اجتماعی حرکت کرده یا در مسیر رمان‌های تاریخی و سیاسی. سایه‌ نور اما کوشیده است مسیر سومی بگشاید: ترکیب سنت فلسفی اشراق (برآمده از میراث سهروردی و حکمت خسروانی) با روایت تاریخی و اجتماعی معاصر. اهمیت این رمان در آن است که هم به بازآفرینی میراث عرفانی می‌پردازد و هم به پرسش‌های سیاسی و هویتی ملت کُرد.


تحلیل

۱. نثر و زبان

  • نثر کتاب شاعرانه و خطابه‌ای است؛ پر از استعاره‌های نوری و تصاویر مکاشفه‌ای.
  • گاه به متون کلاسیک (عطار، سهروردی) شباهت دارد، و گاه به مقاله یا خطابه نزدیک می‌شود.
  • تکرار موتیف «نور» در عین ایجاد انسجام معنایی، خطر یکنواختی را نیز به همراه دارد.

۲. ساختار ژانری

  • سایه‌ نور میان سه گونه در حرکت است: رمان عرفانی، رمان تاریخی، و رمان مانیفستی.
  • این ناهمگونی، هم غنا می‌آورد (چندصدایی ژانری)، و هم گاه موجب گسست ریتمی می‌شود.
  • می‌توان آن را در ژانر تازه‌ای با عنوان «رمان اشراقی ـ تاریخی» طبقه‌بندی کرد.

۳. شخصیت‌پردازی

  • شخصیت‌هایی چون «هیوا»، «کوروژ» و «هورشید» بیش از آنکه شخصیت‌های دراماتیک باشند، حاملان ایده‌اند.
  • تحول درونی آنها گاهی زیر سایه‌ی گفتارهای فلسفی پنهان می‌شود.
  • با این حال، «هورشید» به‌عنوان نماد زن/نور از قوی‌ترین نقاط رمان است.

۴. جایگاه ادبی

  • این رمان در ادبیات جهانی قابل مقایسه است با «کیمیاگر» (کوئیلو) و «منطق‌الطیر» (عطار).
  • وجه تمایز آن حضور جغرافیای واقعی و هویت کُردی است، که اثر را از انتزاع صرف به تاریخ پیوند می‌زند.

نتیجه‌گیری

رمان سایه‌ نور را می‌توان نمونه‌ای نوآورانه در ادبیات معاصر دانست که به‌جای انتخاب مسیر رئالیسم اجتماعی یا رمان تاریخی صرف، گونه‌ای تازه را پیشنهاد می‌دهد: رمان اشراقی ـ تاریخی. مهم‌ترین ارزش آن در بازپیوند دادن عرفان با تاریخ و هویت معاصر است. سایه‌ نور بیش از آنکه پایان یک مسیر باشد، آغاز تجربه‌ای تازه است؛ تجربه‌ای که می‌تواند در آینده به تثبیت یک ژانر اصیل و بومی در رمان‌نویسی منجر شود.

دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۴۰۴

سفری از تاریکی به روشنایی؛ گفتوگو با نویسنده «سایه نور»

 


سفری از تاریکی به روشنایی؛ گفتوگو با نویسنده «سایه نور»

 

در دل تاریکی هم می‌توان نوری یافت

روزنامه فرهنگی ویژه‌نامه ادبیات:


رمان تازه‌ای با «سایه نور» اخیراً توجه خوانندگان ادبیات داستانی را جلب کرده است. اثری که با زبان شاعرانه، فلسفی و در عین حال روان، روایتگر کشمکش میان تاریکی و روشنایی در زندگی انسان است. به همین بهانه گفتوگویی اختصاصی با نویسنده این اثر داشتیم.


📖 پرسش و پاسخ

رمان «سایه نور» درباره چیست؟


🔹 این رمان روایت تقابل میان تاریکی و روشنایی در زندگی انسان یا یک ملت باستانی است. داستان افرادی و ملتی را بازگو می‌کند که در میان بحرانها و فشارهای سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و شخصی، تلاش می‌کنند روزنه‌ای از امید پیدا کنند. «سایه نور» در حقیقت سفری است از دل تاریکیها به سوی روشنایی، با راهنمایی عشق ، نوور و مقاومت.

چرا این نام را انتخاب کردید؟


🔹 چون معتقدم حتی روشنایی هم بی‌سایه نیست. «نور» همیشه با «سایه» همراه است؛ درست مثل زندگی که در کنار شادیها، غمها را هم دارد این با فلسفه وحکمت کهن آیینهای کوردی مثل ایزدی و یارسان در هماهنگ است.  همچنین خواستم نام رمان نشان بدهد که امید و ناامیدی، تاریکی و روشنایی هم‌زمان در وجود انسان حضور دارند و این ما هستیم که مسیر انتخاب می‌کنیم.

شخصیت‌های رمان چه جایگاهی دارند؟


🔹 شخصیت‌های رمان برآمده از زندگی واقعی‌اند. من تلاش کرده‌ام آدمهایی را ترسیم کنم که هم نقاط قوت دارند، هم ضعف‌های انسانی. این شخصیت‌ها نمایند‌ه یک نسل هستند؛ نسلی که میان فشارهای اجتماعی، بحرانهای هویتی ، سیاسی و در عین حال رؤیای آینده روشن، سرگردان است.

سبک و زبان نوشتاری شما در این رمان چگونه است؟


🔹 زبانی شاعرانه و تصویری به کار رفته، اما در عین حال ساده و روان. نمی‌خواستم خواننده میان استعاره‌ها گم شود. هدف این بود که هر مخاطبی، چه اهل ادبیات کلاسیک باشد و چه خواننده تازه‌کار، بتواند با متن ارتباط برقرار کند.

پیام و اندیشه اصلی رمان چیست؟


🔹 مهم‌ترین پیام این است که حتی در تاریک‌ترین لحظه‌ها می‌توان نوری یافت. رمان می‌خواهد بگوید زندگی بدون امید مثل سفری در بیابان بی‌پایان است. عشق، نور و مقاومت سه ستون اصلی این روایت هستند. فلسفه ‌اشراق و حکمت خسروانی در طول روایت به  دو چراغی می مانند که با فهم درست از آنها آینده یک ملت را روشن خواهند ساخت.

چه چیزی « سایه نور» را از دیگر رمانها متمایز می‌کند؟


🔹 تفاوت اصلی در ترکیب نگاه فلسفی با روایت داستانی است. خواننده با یک داستان انسانی و فلسفی روبه‌رو می‌شود، اما هم‌زمان با پرسشهای عمیق وجودی مثل معنای زندگی، هویت ملی و فردی و مرز میان تاریکی و روشنایی هم درگیر می‌شود.

نقش جامعه و شرایط اجتماعی در این رمان چقدر پررنگ است؟


🔹 بسیار پررنگ. چون شخصیت‌ها فقط در دنیای ذهنی خودشان گرفتار نیستند؛ آنها بازتابی از جامعه امروز هستند. مشکلات  سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی، فشارهای روانی، احساس تنهایی و غربت، همگی در دل روایت حضور دارند.

 

مخاطب اصلی رمان چه کسانی هستند؟


🔹 هر کسی که دغدغه امید و معنا دارد می‌تواند با رمان ارتباط بگیرد. اما به‌ویژه نسل جوان ملت کورد، چون آنها بیشتر از هر زمان دیگری میان رؤیاها و واقعیت‌های تلخ گرفتارند.

اگر بخواهید رمان را در یک جمله معرفی کنید؟


🔹 «سایه نور» حکایت جستوجوی انسان برای یافتن روشنایی در دل تاریک‌ترین شبهاست.

 

گفتوگو دربارە متن رمان🖋️

 

در آغاز رمان، شیخ اشراق به هیوا می‌گوید: «تنها راه رهایی، نور است؛ نوری که از دل تاریکی می‌جوشد، نه از بیرون تحمیل می‌شود.» چرا این جمله را پیام آغازین رمان انتخاب کردید؟


🔹 چون باور دارم هیچ رهایی اصیل از بیرون نمی‌آید. نور باید از دل تاریکی بجوشد. هم انسان و هم ملت ما وقتی به آزادی نزدیک می‌شوند که از درون خود سرچشمه بگیرند.

در «تالار آینه‌ها» قهرمان با تصویرهای گوناگون از خویش روبه‌رو می‌شود؛ از کودک تا جنگجو و حتی چهره‌ای تاریک. آیا این صحنه بازتاب بحران هویت جمعی است یا تجربه‌ای شخصی؟


🔹 این صحنه در حقیقت نماد همۀ ماست. هیوا تنها یک فرد نیست؛ او چهره‌های گوناگون یک ملت است که در میان تاریخ و زخمهایش، تصویر واقعی خویش را جستوجو می‌کند.

در فصل «شرع بی‌عشق، عقل بی‌نور» شما جدال دیرینه شریعت و فلسفه را نقد می‌کنید و نور عشق را حلقه اتصال می‌دانید. این نگاه چه ارتباطی با تجربه ملت کُرد دارد؟


🔹 ملت ما بارها قربانی شریعتی شده که بی‌عشق بوده و عقلی که نور نداشته است. اگر ایمان، مهر و عشق نداشته باشد، خشونت می‌زاید. و اگر فلسفه نور نداشته باشد، تنها جدال و تردید می‌آورد. عشق پلی است میان این دو.

در بخش «بازگشت از لالش، به دنیای تاریک» فجایع داعش علیه ایزدیان را روایت می‌کنید. چرا این رویداد معاصر را وارد یک رمان عرفانیفلسفی کردید؟


🔹 چون رمان اگر از زخم امروز نگوید، تنها یک خیال باقی می‌ماند. اشراق باید در دل تاریکی بدرخشد، نه بیرون از آن. روایت ایزدیان گواهی است که حتی در تاریک‌ترین فاجعه هم می‌توان شعاعی از امید را یافت.

در بخشی تکان‌دهنده، دختران ایزدی می‌گویند: «ایمان ما دیگر در دین نیست ایمان ما در چشم خواهرم بود که زمزمه می‌کرد: روزی خورشید باز خواهد گشت.» آیا این بازتعریف ایمان، محور پیام رمان است؟


🔹 بله. ایمان برای من فقط در متون مقدس نیست، بلکه در ایستادگی انسانهاست. این ایمان از دل زخم و خاکستر برمی‌خیزد. ایمان به زندگی و نور، نه فقط به احکام و فتوا.

هیوا در سازمان ملل از «ملت نور» سخن می‌گوید. این ایده استعاره‌ای ادبی است یا طرحی فرهنگیسیاسی؟
🔹 استعاره‌ای است که می‌تواند واقعی شود. ملت نور یعنی ملتی که هویت خود را نه بر مرز و جنگ، بلکه بر آگاهی، عدالت و کرامت انسانی بنا می‌کند.

شخصیت «پیر روشنا» در رمان نقشی شبیه اسطوره‌های راهنما دارد. چرا او را خلق کردید؟
🔹 پیر روشنا حافظه جمعی ماست؛ او همان صدای خاموش‌شده‌ای است که نسل امروز را با ریشه‌ها و اسطوره‌های فراموش‌شده پیوند می‌دهد.

در بخش‌هایی از رمان «مدرسه‌های بی‌دیوار» دیده می‌شود؛ جایی که کودکان در دل طبیعت آموزش می‌بینند. آیا این ایده تنها آرمان‌گرایانه است؟

🔹 ایده‌ی «مدرسه‌های بی‌دیوار» را می‌توان در پیوند با حکمت اشراق سهروردی نیز فهمید؛ جایی که دانش نه صرفاً انباشتی از مفاهیم، بلکه نوری است که بر جان می‌تابد. همان گونه که سهروردی از «نورالانوار» سخن می‌گوید، یادگیری نیز در این نگاه، گشایش و اشراق است؛ بیرون از دیوارهای بسته و قالبهای تقلیدی. تجربه‌های واقعی آموزش در دل طبیعت کوردستان، یا نمونه‌هایی چون «مدارس جنگلی» اسکاندیناوی، نشان می‌دهد که دانش هنگامی زنده و رهایی ‌بخش است که در پیوند با زندگی و هستی باشد. مدرسه‌ی بی‌دیوار در این معنا، نمادی است از راهیابی به آگاهی، که نه با مدرک و سلسله‌ مراتب، بلکه با تابش نور پرسش و تجربه درونی حاصل می‌شود؛ نوری که هر فرد را از سایه‌ی تقلید به روشنای خودآفرینی می‌رساند.

موسیقی و آیین‌های کوهستانی بارها در رمان بازآفرینی می‌شوند؛ از تنبور و دف تا هوره و گورانی. چرا موسیقی و آیین چنین جایگاه محوری دارند؟


🔹 موسیقی همان حافظه پنهان ملت ماست. وقتی زبان و تاریخ سرکوب شد، موسیقی زنده ماند. آیینها و آهنگها رمزگشای هویت ما هستند.

پایان رمان با «مکاشفه در دل نور» باز می‌ماند. چرا؟


🔹 چون حقیقت هیچ‌گاه پایان ندارد. اشراق یعنی سفر بی‌پایان. خواستم خواننده همچنان در مسیر جستوجو باقی بماند، نه اینکه با پاسخ نهایی متوقف شود.

 

جمعه، مرداد ۱۷، ۱۴۰۴

جواب به پرسشهای شما در مورد فلسفه اشراق و حکمت خسروانی

 

چند دوست و خواننده وبلاگم در رابطه با فلسفه شیخ اشراق با آیینهای دیگر قبل از اسلام از من چندتا سوال پرسیده بودند، مخصوصا ارتباطش با آیین ایزدی که من به صورت ساده به سوالاتشان پرداختم.... در رمان سایه نوور سعی کردم که یک بخش را به این موارد اختصاص دهم.....

📜آیا شیخ اشراق از آیینهای پیش از اسلام، مانند آیین ایزدی ،یارسان و زرتشتی الهام گرفته است؟

🔶پاسخ کوتاه: آری، اما نه تقلیدوار بلکه به شیوه‌ی «احیای حکمت نوری» کهن.

شیخ اشراق (شهاب‌الدین یحیی سهروردی) فلسفه‌اش را اشراق یا «حکمت نوری» نامید، و خود او در متونش آشکارا می‌گوید:

«من در پی احیای حکمت خسروانی هستم.»

❗این جمله کلید فهم رابطه‌ی او با آیینهای کهن است.

________________________________________

🟡۱. حکمت خسروانی یعنی چه؟

«حکمت خسروانی» اشاره به حکمت پادشاهان کهن سرزمین خورشید، به‌ویژه ایزدیی و یارسانیان، میتراییان،زرتشتیان و سنتهای بومی شرق باستان دارد. این حکمت، بر اساس نور، پاکی، آشتی با هستی، و شناخت باطن جهان است.

بنابراین، وقتی سهروردی می‌گوید «می‌خواهم حکمت خسروانی را زنده کنم»، یعنی او نه تنها با فلسفه‌ی اسلامی و یونانی (مانند افلاطون و فیثاغورث) کار دارد، بلکه به ریشه‌های شرق، آیینهای کهن مثل یارسان وایزدی، و عرفانهای نوری ایران و منطقه نیز آگاه است و از آنها الهام معنوی می‌گیرد.

«حکمت خسروانی یادگار ایران باستان است؛ نوری که در جان شاهان فرزانه می‌تابید و در سیمای کیخسرو، پادشاه مینوی ماد، جلوه‌ای آشکار یافت. او که در اوج فرمانروایی تخت را رها کرد و به جهان نور پیوست، نشان داد که شهریاری راستین نه در شمشیر و سلطه، بلکه در پیوند با اشراق و دانایی است. سهروردی این میراث را در برابر حکمت یونانی می‌نهد؛ چرا که آنچه یونان بر عقل استدلالی بنا کرد، ایران در پرتو شهود و نور پروراند. از این‌رو حکمت خسروانی، دانش شاهانه و نوری است؛ معرفتی که از دل تاریکی تقلید برمی‌کشد و آدمی را به سوی خودآفرینی و حضور در افق روشن حقیقت می‌برد.»

________________________________________

🔆۲. آیا به نور به‌عنوان سرچشمه‌ هستی باور داشت؟

بله، تمام دستگاه فکری شیخ اشراق بر اساس نورالانوار (نور مطلق) بنا شده. همانند اهورامزدا در آیین زرتشت یا خدای روشنایی در عرفان ایزدی و میترایی.

او می‌گوید:

«هستی، مرتبه‌هایی از نور تا ظلمت است. جهان، نورِ متدرج است.»

این ایده، دقیقاً موازی است با اعتقاد ایزدیها و یارسانهاست که:

• خدا یا خدایان اصلی، نور هستند؛

• و خورشید، نماد آن نور در جهان مادی است.

همچنین در آیین ایزدی و یارسان ، نور مکمل تاریکی است ،برخلاف آیین زرتشتی و آیینهای ابراهیمی که نورو تاریکی را مقابل هم می دانند. در نتیجه فلسفه اشراق بیشتر به آیینهای ایزدی، یارسان و آنهای که ریشه در ایین میترایی دارند ، نزدیکتر است.

________________________________________

☀️۳. درباره‌ی رو به خورشید ایستادن و قبله‌ی ایزدیها

آیین ایزدی، که در کوهستانهای کوردستان حفظ شده، دارای سنتهایی‌ است که از هزاران سال پیشتر از اسلام می‌آید:

• آنها در هنگام نیایش (دُعا) رو به خورشید می‌ایستند؛

• باور دارند که خورشید نماد چشمان خداست؛

• روز طلوع خورشید و تماس نور با زمین، لحظه‌ای مقدس است.

در فلسفه‌ی اشراق، نور خورشید، نماد عالیترین جلوه‌ی نور حقیقی است. بنابراین، تقدیس خورشید نه بت‌ پرستی، بلکه نمادگرایی نوری است.

سهروردی با این نگاه همدل بود؛ او خود خورشید را «مَثَلِ نورالانوار» می‌دانست، نه خدای مادی، بلکه آینه‌ی ظهور حقیقت.

________________________________________

🔁۴. درباره‌ی تناسخ و پرنده در عالم مثال

ایزدیها و برخی سنتهای شرقی، به تناسخ (بازگشت روح در قالبی نو) باور دارند.

سهروردی هرگز واژه‌ی «تناسخ» را مستقیم در آثار فلسفی‌اش نیاورده، اما در قالب استعاره و عالم مثال، به نوعی بازگشت روح اشاره دارد.

مهم‌ترین نمونه:

📖کتاب او به نام "منطق‌الطیر" یا "عقل سرخ" یا "صفیر سیمرغ"، جایی است که روح، به شکل پرنده تصویر می‌شود پرنده‌ای که از قفس جسم می‌گریزد، به جهان نور پرواز می‌کند، و به اصل خود بازمی‌گردد.

او می‌گوید:

«انسان، از جهان نور آمده؛ و اگر راهی بیابد، می‌تواند بازگردد. بدن، قفس است. روح، پرنده‌ای اسیر.»

همین تمثیل، در سنت عرفانی ایزدی، میترایی و زرتشتی نیز دیده می‌شود.

________________________________________

✅نتیجه نهایی، در زبان ساده:

بله، شیخ اشراق ریشه در دین نداشت، بلکه در نور داشت.

او دین را نردبانی می‌دید، نه زندان.

و نور را، سرچشمه‌ی مشترک همه‌ی آیینها از  ایزدی،زرتشتی، اسلام، تا حکمتهای شرقی.

او اگر امروز زنده بود، به ایزدی می‌گفت:

«نور تو، نور من است.

اگر با دل راست نیایش می‌کنی، تو از من نزدیکتری.

قبله، آنجاست که نور بتابدنه فقط در جهت.»

فصل پایانی: مکاشفه در دل نور

 

فصل پایانی: مکاشفه در دل نور

«در آستانه‌ فردا»

آن شب، همه‌چیز تمام شده بود، و هنوز همه‌ چیز تازه آغاز شده بود.

هیوا در اتاق کوچک خود در مهمانسرای ارگ اربیل نشسته بود. آتش نوروز همچنان در قلب قلعه می‌سوخت، و باد بهاری از شکاف پنجره به درون می‌خزید. قلبش آرام نبود. چیزی درونش می‌جوشید؛ چیزی ناتمام. برخاست. شال سیاه و سپید خود را بر دوش انداخت. چشمها را بست.

 و ناگهان...

 همه‌چیز دگرگون شد.

 دیوارها فرو ریختند. صداها خاموش شدند.

او خود را در شب تابی از نور یافت. جایی میان خواب و بیداری.

پیش رویش، همان سیمای درخشان آشنا شیخ اشراق، شهاب‌الدین یحیی سهروردی نشسته بر سنگی در دل کوه، نگاهی از جنس مهر و آگاهی.

🟣 هیوا: «استاد... آیا این پایان بود؟ این همه رنج، این آتش، این وعده‌ها... آیا کافی است؟»

 

🟡 شیخ اشراق (لبخند می‌زند):

 

«هیوا، هیچ نوری، پایان نیست. نور، فقط گذر می‌کند از صورتی به صورتی دیگر. آنچه تو و پیر روشنا آغاز کردید، تنها یک پرتوی آغازین بود از مشعل خرد.»

🟣 هیوا: «چرا ملت من قرنها در تاریکی ماند؟ چرا ما که وارث نور و آتش بودیم، قربانی سردترین ظلمت شدیم؟» 

🟡 شیخ اشراق:

«زیرا آنکه نور را در دل دارد، باید از امتحان شب بگذرد.

کوردستان، سرزمین مرزها نیست، سرزمین معناست.

هر بار که فراموش کردید کی هستید فرزندان مهری، فرزندان خاک نورانی زاگرس ، تاریکی بر شما غلبه کرد.

اما هر بار که آتش درون را بازشناختید، جهان به احترامتان برخاست.»

🟣 هیوا: «راه ما از اینجا به کجاست؟ فلسفه، جنگ، سیاست؟»

🟡 شیخ اشراق: 

«راه شما... روشنی است. نه از شمشیر، نه از انتقام، که از بیداری.

نور را باید به مدرسه برد. به دل کودک. به زمزمه مادر. به میدان سیاست. به میدان شعر.

حکمت خسروانی تنها کتاب نیست، تجلی کردار است.

باید دانایی را در قلب ملت بنشانی، نه بر زبان نخبگان تنها.»

 

🟣 هیوا (با تردید): «آیا این ممکن است؟ در جهانی که هنوز هم در خواب تعصب و تجارت است؟»

🟡 شیخ اشراق:

«ممکن است.

چون این بار، شما تنها نیستید. دیلان، دختر آتش، اکنون نه‌تنها بازگشته، بلکه آتش فردا را روشن کرده.

نور، بار دیگر خانه‌اش را یافته است میان کوه، خاک، و دل مردمانی که هرگز تسلیم نشدند.»

سکوتی عمیق میان آنها افتاد. در پس آن سکوت، صدایی دیگر می‌آمد صدای تنبور، نی، و گامهای کودکی که در تاریکی، دنبال آتش می‌دوید.

شیخ اشراق برخاست.

🟡 شیخ اشراق:

«برو، هیوا. هنوز راه هست. هنوز داستان هست.

اما اکنون، سایه پایان یافته. نوبت نور است.»

نور شدت گرفت. زمین لرزید. و هیوا، چشم گشود...

و دید که خورشید نو بر فراز اربیل دمیده است.

صدای دف ها برخاسته، و مردمی، دست در دست، به‌ سوی آینده قدم برمی‌دارند.

 

✒️ وصیتنامه هیوا

به نام نور نخستین، و به یاد آنانکه سوختند تا ما روشن شویم.

من، هیوا، شاگرد مکتب اشراق، فرزند کوه و زبان، در واپسین سطرهای این سفر نورانی، سخنی دارم با آنان که هنوز در پی رهایی‌اند... 

من از سرزمین سوخته‌ام برخاستم؛ جایی که تاریخش با خون نوشته شده و جغرافیایش را با خط‌کش استعمار شکافتند. اما اگر چیزی آموختم، این بود که حقیقت را نمی‌توان با گلوله خاموش کرد، و نور را نمی‌توان در مرزهای مصنوعی زندانی نمود. 

من از سهروردی، شیخ شهید، آموختم که:

«نور، نه در گذشته مانده، نه در آینده پنهان است؛ در اکنونِ بیدار جاری‌ است.»

و از حکمت خسروانی دریافتم که نجات ملت، نه در تقلید از شرق و غرب، بلکه در بازگشت به ریشه‌های خویش و شکوفایی آن در قالبی نوین است.

من آموختم که هیچ قدرتی بزرگتر از انسانِ روشن نیست.

و هیچ سلاحی برنده‌تر از خرد و عشق نیست.

و هیچ ملتی شکست‌ ناپذیرتر از آنکه رنجش را به فهم بدل کند.

برای شما، ای فرزندان آینده...

وصیتم این است:

·       یاد بگیرید و بیاموزید. فلسفه بخوانید، شک کنید، بپرسید، باور نکنید مگر آنکه قلبتان روشنی دهد.

·       به زبان مادری خود عشق بورزید. زبانی که صدای زمین و آسمان زاگرس است. این زبان، خنجر نیست؛ بال است. 

·       از رنج خود شرم نکنید. از آن پلی بسازید به سوی عدالت. 

·       دین و آیین خود را چراغ بدانید، نه دیوار. مهربانی ایزدی، ژرفای یارسان، عرفان علوی، و راز دروزی، همه از یک سرچشمه‌اند: نور. 

·       فلسفه اشراق را بخوانید و بگسترانید. در مدرسه، در دانشگاه، در خانه. چرا که اشراق یعنی بیداری، یعنی مسئولیت، یعنی رهایی از جهل. 

·       و نهایتاً... نگذارید هیچ قدرتی دوباره سایه بر نور شما بیفکند. 

 

من می‌روم، اما راه باز است.

من خاموش می‌شوم، اما آتش فروزان است.

و تا روزی که دیلان‌ ها آتش نوروز را برافروزند،

ملت ما هرگز خاموش نخواهد شد.

نور با شما باد، همیشه. 

هیوا، از تبار روشنایی.