نیچه همه فکر و ذکرش این بود که انسانها بتوانند به
خودشان فرصت دهند بهترین حالت وجودی خودشان را دریابند. او نگران اتفاقاتی بود که
مدرن شدن دنیا بر بشر تحمیل کرده بود. به همین خاطر زندگی کوتاه را صرف پیدا کردن
راه حل هایی کرد که تا انسان حرمت والاتری بیابد.
۱ – رشک و حسد ورزیدن طبیعی است و ضرر ندارد
نیچه معتقد است در دنیای مدرن همه رشک و حسد می ورزند
چون می توانند. به نظر او در دنیای ماقبل صنعتی، آدمها یا خان بودند یا دهقان.
جابجایی در اقشار و طبقات صورت نمی گرفت و امید و بلندپروازی امکان بروز نداشت.
اما در دنیای صنعتی٬ دمکراسی و رشد تولیدات و منابع ثروت زا باعث شد که همه
مردم امید داشته باشند مثل آنهایی که بیشتر دارند زندگی کنند.
از نظر نیچه رشک و غبطه خوردن به دیگران نشانه ایی است
از ذات زیاده خواه و بلندپرواز انسانی و به همین خاطر حسد ورزیدن را گناه نمی
داند. اما او معتقد است می توان رشک٬ حسد و
تمایل به خواسته های بی ارزش و مادی را تبدیل به غبطه خوردن برای فرهنگ٬ شعور و دانش بیشتر کرد.
بخشی از مشکل انسان معاصر این است که در هیاهوی
بلندپروازی و مقایسه کردن خودش با دیگران٬ به جای اینکه از راه تلاش و پیگیری به خواسته هایش برسد به دلیل اینکه
هنوز امکانات و ثروت و تحصیلات برای همه امکان پذیر نیست سعی می کند از راه های سریعتر
و ناعادلانه٬ عطش رشک و حسد خود را سیراب کند.
۲ – مسیحی نباش
نیچه با مذهب میانه خوبی نداشت و آن را به یک نفرین بزرگ
تشبیه کرده بود. دلیل اصلی حسِ تلخ نیچه این بود که مسیحیت رشک و حسادت را گناه می
دانست. به نظر نیچه، مسیحیت از طریق امپراطوری رم گسترش یافت چون قادر بود درخواست
های مردم برای زندگی بهتر و انسانی را مهار کند .
نیچه معتقد بود مذهب در اروپای قدیم و در دوران امپراطوری
رم، تفکر برده های شکست خورده بود. از نظر وی، برده ها قادر به بازپس گیری حرمت
انسانی شان نیستند برای همین به خواری و زبونی و تسلیم در برابر مشیت الهی تن
دادند. مسیحیت در ذهن یک برده مغلوب به صورت نوعی تسکین و پذیرش بدبختی جلوه گر شد.
نیچه می گوید برای همین است که رشک و غبطه و حسد بردن در
مسیحیت بسیار مذموم شناخته شده است. به نظر او زندگی خوب داشتن٬ مقام و موقعیت٬ قدرت تشخیص و دانش مستقل داشتن٬ مسیحیت قرون وسطا ( امپراطوری رم) را مورد تهدید قرار می داد و برای همین
انواع اصول برای مهار امیال بشر تدوین شد.
۳ – هرگز مشروب ننوش
نیچه فقط آب می نوشید و شدیدا مخالف مصرف الکل بود. به
نظر او مشروب و مسیحیت بلای بشر بودند. دلیلی اصلی اش هم این بود که هر دو پدیده
فوق باعث خماری٬ تسلیم و بی تفاوتی در بشر می شوند.
از نظر این فیلسوف بسیار متعهد به رشد و تعالی بشر٬ مشروب و مذهب با دادن لذت های کوچک باعث می شوند تا بشر دست از سخت کوشی و
رنج عملی برای دستیابی به لذت های بزرگ و واقعی بردارد.
۴- خدا مرده است
نیچه از مرگ خدا خشنود نیست. او از مذهب نیز دلِ خوشی ندارد ولی شاهد مرگ تدریجی مذهب بودن را مناسب نمی داند. او معتقد
است بخشی از تجربیات خوب بشری را می توان در دستورات و اصول مذهب هم پیدا کرد. مرگ
خدا و مذهب، بشر را بی تکیه گاه کرده است و ساختن دوباره احساسات عرفانی و مرامی
که تعالی ساز باشد بسیار سخت است و پیامدهای ناهنجاری می تواند داشته باشد.
نیچه معتقد است دره عظیم ایجاد شده ناشی از مرگ خدا و
مذهب در دنیای مدرن بهتر است با فرهنگ ( فلسفه٬ هنر ، موسیقی وادبیات) پر شود. اما مشکل این بود که نیچه به سازمان های فرهنگی
موجود امید زیادی نداشت. به نظر نیچه ریشه نارسایی های فرهنگی در دانشگاه ها قرار
دارد که سیستم آموزش و پرورش سرد و بی روح را تشویق می کند. او معتقد بود که موقعیت
دانشگاه ها در حد ثبت اطلاعات نزول کرده بود.
او بدش نمی آمد که شیوه تدریس و جستجو در دانشگاه ها به
زمان دوران طلایی یونان نزدیک شود که مثلا در نمایشنامه های تراژدی٬ برای بشر درس عبرت و رفتار هم بر جا می گذاشت. به نظر او فرهنگی والاتر می
بایست توسعه یابد تا جانشینی خدا و مذهب را بر دوش بگیرد.
به نظر نیچه قرن ۱۹ برپا کننده رشد دمکراسی و بی خدایی برای بشر بود. اولی به حسد و رشک و
بلندپروازی عمومی میدان داد و دومی باعث از دست دادن راهنمای روحی و عاطفی بشر گشت.
The Great Philosophers: Nietzsche
http://thephilosophersmail.com/virtues/the-great-philosophers-4-nietzsche/