یکشنبه، مرداد ۰۵، ۱۴۰۴

ادامە فصل پنجاە وهشتم:در دانشگاه قامیشلو – ژنئولوژی، فلسفه رهایی و آینده زنان


در دانشگاه قامیشلو ژنئولوژی، فلسفه رهایی و آینده زنان

هوای ظهرپاییزی قامیشلو درختان نخل محوطه دانشگاه را خاموش و ایستا کرده بود، اما درون ساختمان دپارتمان ژنئولوژی، جنب‌ وجوشی آشکار جریان داشت. پیر روشنا، هیوا و کوروژ، به همراه زوزان، وارد طبقه سوم شدند؛ جایی که بر سردرش با خطی نستعلیق نوشته بود:  « ژنئولوژی فلسفه زندگی و رهایی زن.»

استاد جوانی به نام «سیما دیوانی» به استقبال‌ شان آمد. زنی با چشمانی نافذ، قامتی استوار، و صدایی آرام که به گرمی گفت: «به خانه اندیشه خوش آمدید.»

پس از نشستن در اتاق بحث، روی فرش‌هایی ساده و گلیم‌های رنگی، پیر روشنا به دیوار نگریست: بر آن، نقاشیِ نوروز و عظیمه، با شمایلی چون مشعلدارانِ اشراق، نقش بسته بود.

سیما دیوانی گفتوگو آغاز کرد:

« ما ژنئولوژی را صرفاً یک رشته دانشگاهی نمی‌دانیم. اینجا، ما تاریخ را بازنویسی می‌کنیم. ما می‌خواهیم زندگی را از نو بفهمیماز زاویه زن، از زاویه فروتنی و حکمت.»

هیوا آرام گفت:

« در متون اشراق آمده است که نور، وقتی از تاریکی می‌گذرد، نه تنها خود را می‌تاباند، بلکه دیگران را نیز روشن می‌سازد. زن در خاورمیانه، نور است که از ظلمت گذشته است.»

سیما پاسخ داد:

« و به همین دلیل انقلاب ما زن‌ محور است. نه چون فقط زنان در آن بودند، بلکه چون نگاه زنانه، اساس فهم جدید از آزادی شد. برخلاف نگاه پدرسالارانه که آزادی را به‌مثابه تسلط می‌فهمد، ما آزادی را چون رهایی می‌بینیمرهایی از تملک، از شرم، از انکار.»

کوروژ یادداشت‌ برداری می‌کرد و پرسید:

« چرا فلسفه ژنئولوژی را انقلاب می‌نامید؟»

سیما لبخند زد:

« چون این فلسفه، بنیان جهان‌بینی را تغییر می‌دهد. ما جهان را از زاویه عشق، همکاری، و زندگی می‌فهمیم.  

رهبر آپو می‌گوید، انقلاب زن یعنی انقلاب زندگی.»

پیر روشنا درنگی کرد و گفت:

 « در حکمت خسروانی، زن سرچشمه نور است. همانگونه که در زروانیت، نور از بطن مادر-زمان زاده شد. شما اکنون، در حال احیای همان زایش نخستین هستید.»

سیما با چشمانی درخشان گفت:

« ما از خاکستر سوزاندگان، کتاب می‌نویسیم. ژنئولوژی ابزار ماست. تا ابد نمی‌خواهیم سوژه فاجعه باشیم، بلکه می‌خواهیم فاعلِ معنا باشیم.»

سکوتی عمیق نشست. نسیمی از پنجره وارد شد و پرده سفید را تکان داد. پیر روشنا آرام زمزمه کرد: 

« اینجا نه فقط دانشگاه، که محراب حکمت است. و شما، کشیشان نورید، در معبد زندگی.»

 

شبانه در قامیشلو شعر، سیاست و سهروردی

شامگاه همان روز، مقامات سیاسی و اداری، شاعران، فرماندهان و هنرمندان در حیاطی باز با فانوس‌های روشن گرد هم آمدند. کُرسی‌هایی ساده، چای داغ و نوای سه‌تار فضا را پر کرده بود. سمکو عفرینی در کنار پیر روشنا و هیوا نشست. گفت‌وگو آغاز شد: در باب آینده روژئاوا، فلسفه انقلاب و اخلاق مقاومت. شعری از شیرکو بیکه‌س خوانده شد. و پیر روشنا گفت:

« اگر ظلمت تمدن است، نور اشراق، شور آفرینش است. روژئاوا، برخاسته از دل ظلمت، خورشید زاده است؛ نه تنها برای کوردها، بلکه برای تمام ملتهایی که نامی ندارند اما قلبی پرنور دارند.»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر