دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۴۰۴

فصل پنجاه ونهم : محفل شبانه سیاسی و فلسفی در دانشگاه قامیشلو – آینده‌گری برای کوردستان و نظم نوین خاورمیانه

 

فصل پنجاه ونهم : محفل شبانه سیاسی و فلسفی در دانشگاه قامیشلو آینده‌گری برای کوردستان و نظم نوین خاورمیانه

در تالار اصلی دانشگاه قامیشلو، با حضور استادان علوم سیاسی، فلسفه و تاریخ از دانشگاه‌های روژئاوا و باشوور، و شخصیت‌هایی از عرصه سیاست و فرهنگ، محفلی شبانه برپا بود. در میان جمع، چهره‌هایی چون سمکو عفرینی، فرمانده هورشید از کوبانی آنروز به آنها پیوسته بود ، هیوا و پیر روشنا نیز حاضر بودند.

پس از خوشامدگویی رئیس دانشگاه، نخستین سخنران، پروفسور آرام شادین، از دانشگاه سلیمانیه، گفت:

« امروز ما نه‌ تنها به‌خاطر گذشته سرشار از زخم و تبعید این ملت گردهم آمده‌ایم، بلکه برای اندیشیدن به آینده‌ای ممکن، در دل این آشوب نظم نوین، گردهم آمده‌ایم. از ۷ اکتبر تا کنون، دیگر هیچ نقشه‌ای در خاورمیانه اعتبار گذشته را ندارد.»

دکتر مژگان حلبی، استاد فلسفه سیاسی، گفت: «نظم نوین، نه بی‌چهره است و نه بی‌جهت. آنچه امروز در خاورمیانه رخ می‌دهد، جنگی است میان دو مدل حکمرانی: یکی استبدادهای نئوعثمانی و تئوکراتیک، و دیگری تلاش ملتهایی برای بازیافتن خود، ملتهایی بی‌دولت، اما نه بی‌نور.»

سمکو عفرینی اضافه کرد: «در جهان چند قطبی در حال ظهور، آینده برای کسانی‌ است که بتوانند هم بازیگران منطقه‌ای را بشناسند، هم حافظه جمعی خود را بازیابی کنند. کوردها برای نخستین بار در تاریخ معاصر، در چهار بخش کوردستان، درگیر سیاست عملی و بالقوه ژئوپلیتیکی هستند. ما هم‌ زمان قربانی و بازیگرانیم.»

هیوا گفت: «مسئله تنها رسمیت نیست، بلکه تواناییِ ذهنی ماست در تصور آینده‌ای که در آن کورد یک حاشیه نباشد. آینده‌ای که کنفدرالیسم دموکراتیک فقط یک مدل نیست، بلکه آفرینش دوباره سیاست است، سیاستی زن‌ محور، چندزبانه، و با حافظه‌ای زنده.»

پیر روشنا آرام گفت:

« در دل این گیتیِ متغیر، ملتها یا به نور درون خود بازمی‌گردند یا در سایه بی‌معنای امپراتوریهای پنهان محو می‌شوند. کوردستان اگر بخواهد زنده بماند، باید خود را نه از طریق قراردادهای ژئوپلیتیکی، بلکه با حکمت، حافظه و مشارکت اجتماعی بازسازی کند. در حکمت خسروانی آمده است: هرکه با نور خویش برود، در هیچ ظلمتی گم نمی‌شود.»

در انتهای محفل، سمکو پیشنهاد داد که این هم‌اندیشی، به‌صورت فصلی و با محوریت آینده‌ نگاری کوردستان در نظم نوین جهانی، در قامیشلو ادامه یابد. همه با شور و اشتیاق پذیرفتند.

هیوا، در یادداشت خود نوشت: «اینجا، جایی‌ است که آینده با خاکستر تاریخ ساخته می‌شود، نه با وعده‌های قدرت‌های خارجی؛ آینده‌ای اشراقی، اما ریشه‌دار.»

درادامه گفتوگو: همایش سرنوشت بیانیه پایانی و پیامهای اشراقی

پس از چند ساعت گفتوگوهای پرشور، سخنرانی‌ها، نقدها و تأملات، رئیس دانشگاه قامیشلو پشت تریبون رفت. حضار، مشتاق شنیدن بیانیه پایانی همایش بودند.

او بیانیه را با صدایی آرام و متین خواند:

« ما، اندیشمندان، فعالان سیاسی و فرهنگی، و نسل نوین فرزندان ملت کورد، در این محفل، به نام همایش سرنوشت، بر ضرورت بازنگری در جایگاه تاریخی و راهبردی ملت کورد در نظم نوین خاورمیانه و جهان تأکید می‌ورزیم. ما اعلام می‌داریم:

۱روژئاوا نباید تنها خاکی آزاد، بلکه مدرسه‌ای برای آینده ملت کورد باشد.

۲کنفدرالیسم دموکراتیک، به‌مثابه شکل نوین سازماندهی اجتماعی، باید به زبان سیاست منطقه‌ای و جهانی ترجمه شود.

۳مشارکت زنان، اندیشمندان، هنرمندان و نیروهای مردمی، ضامن پایداری هرگونه آینده است.»

آنگاه، همگان از پیر روشنا خواستند که واپسین سخن را او بگوید. او برخاست. نور زرد لامپ های ساده تالار، روی پیشانی‌اش همچون هاله‌ای نشسته بود.

او گفت:

« ما نه تنها در جغرافیا، بلکه در زمان نیز آواره‌ایم. اما هر تبعید، اگر با آگاهی همراه شود، به نوعی بازگشت بدل می‌شود. ملت ما نیازمند نقشه‌ای است که فقط خطوط مرزی را ترسیم نکند، بلکه مسیرهای نور را بر دلها آشکار سازد. سهروردی می‌گوید: آینه، تا نشکند، صورت حق را بازتاب نمی‌دهد. شکسته‌ایم، اما هنوز نور از ما عبور می‌کند. آینده، از آنِ آنانی‌ است که بتوانند از خاکستر خویش برخیزند و ققنوس شوند. ملت کورد اگر از اشراق خویش بهره گیرد، نیازی به دلسوزی کسی ندارد.»

تالار در سکوتی ژرف فرو رفت.

در گوشه‌ای، یکی از دانشجویان فلسفه، با چشمانی اشکبار، یادداشتی می‌نوشت: «از امروز، ما نه قربانی تاریخ، بلکه معماران آینده‌ایم.»

در پایان، پرچمهای کوچک کنفدرالیسم دموکراتیک و رنگ‌های کوردایه تی با سرود «ئه ی ره قیب» بر فراز تالار برافراشته شدند. نوری تازه در دل شبِ قامیشلو روشن شده بود.

 فردای همایش طلوعی بی‌هورشید، گام به‌سوی تدوین نقشه عمل

صبحِ پس از همایش، آسمانِ قامیشلو آرام و غبارآلود بود. اما در ذهنها چیزی تازه آغاز شده بود. خبر رسید که فرمانده هورشید، شبانه به مأموریتی در دیرالزور فراخوانده شده؛ مقابله با هسته‌های تازه فعال‌ شده داعش. نبود او، خلئی عاطفی و سنگین در دل گروه ایجاد کرده بود، به‌ ویژه برای کوروژ که آخرین شب را با گفتوگوی طولانی دربارۀ زندگی و سرنوشت با او سپری کرده بود.

پیر روشنا، هیوا و کوروژ، پس از صرف ناشتایی ساده‌ای با نان کنجددار و پنیر، به سوی دانشگاه برگشتند تا در یک نشست برنامه‌ریزی، پیشنهادهای مطرح‌ شده در همایش را در قالب نقشه‌ راهی برای آینده پیگیری کنند. سالن کوچک اما گرم دانشگاه دوباره با چهره‌هایی از استادان و فعالان اجتماعی پر شد.

هیوا روی تخته نوشت: «فصل آینده: نهادسازی برای کنفدرالیسم دموکراتیک؟ یا پیش‌نویس قانون اساسی؟»

پیر روشنا گفت: «جهان منتظر نمی‌ماند تا ما آماده شویم. باید میان بازماندن در حافظه دردناک یا پرش به آینده‌ای که هنوز نام ندارد، یکی را برگزینیم.»

و سپس با لحنی آرام اما پرشور ادامه داد:

« کوردها هرگز خواهان جنگ و تجزیه نبوده‌اند. ما همزیستی می‌خواهیم اما نه هر همزیستی، بلکه همزیستی برپایۀ برابری و کرامت. کنفدرالیسم دموکراتیک، کمترین حقی‌ است که پس از یک قرن انکار، سرکوب و نسل‌کشی می‌طلبیم. و اگر این نیز بر ما روا نباشد، بر اساس منشور ملل متحد، ملتی هستیم با حق تعیین سرنوشت.»

در آن لحظه، نسیمی آرام پنجره‌های تالار را لرزاند؛ گویی روح هورشید، با لبخندی پنهان، به گفتوگوها گوش می‌داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر