سه‌شنبه، تیر ۳۱، ۱۴۰۴

پایان فصل پنجاە و سووم: پیوست نظری — هویت‌ زدایی از تمدنهای کوهستانی در عصر دولت‌,ملت

  

مقاله ششم: پیوست نظری هویت‌ زدایی از تمدنهای کوهستانی در عصر دولت‌,ملت

مقدمه داستانی:

غروب روزی که روژین آخرین نسخه مقاله‌اش را به پیر روشنا و هیوا نشان داد، نوری ملایم از لای پنجره‌های چوبی خانه پیر زنار می‌تابید. او آهسته گفت: «و این بخش ششم... یک پیوست نظری است. درباره‌ اینکه چرا تمدنهای ما اینچنین در تاریخ رسمی محو شده‌اند.»

هیوا با کنجکاوی گفت: «دقیقاً همان پرسشی که ذهن خیلی‌ها را مشغول کرده... ادامه‌اش بده، روژین.»

هویت‌زدایی از تمدنهای کوهستانی: چالش تداوم فرهنگی در دوران دولت‌, ملتهای مدرن

چکیده:

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و ترسیم مرزهای نوین در خاورمیانه توسط قدرت‌های استعماری، مردمانی چون کوردها، که صاحب تمدن‌های کهن کوهستانی بودند، از تشکیل دولت‌ملت محروم شدند. در پی این محرومیت، تلاش گسترده‌ای برای حذف، تحریف یا مصادره نمادهای فرهنگی، زبانی، دینی و تاریخی این ملتها آغاز شد. این مقاله با رویکردی تحلیلی-فرهنگی، فرآیند هویت‌ زدایی از تمدنهای بومی کوهستانی را در بستر تحولات سیاسی سده بیستم بررسی می‌کند.

۱. سیاست‌های دولت-ملت: از ملت‌سازی تا تاریخ‌زدایی

فرایند ملت‌سازی در ایران، ترکیه، عراق و سوریه بر اساس ناسیونالیسم تک‌قومیتی (فارس، ترک یا عرب) استوار شد. اقوامی چون کوردها، که هویت شان به زبان، آیین و جغرافیای خاص خود پیوند خورده بود، به‌تدریج با تحمیل سیاستهای همگون‌سازی زبانی، فرهنگی و دینی مواجه شدند. همان‌گونه که اندرسون در نظریه «جوامع خیالی» تأکید می‌کند، دولت‌ ملتها ناگزیرند گذشته‌ای یکدست برای ملتهای تازه اختراع‌ شده خلق کنند؛ و در این مسیر، تمدنهای کوهستانی چون گوتی، هوری، لولوبی، ماننا و ماد در تاریخ رسمی محو شدند یا به «دولت‌های منقرض‌ شده بی‌ارتباط» بدل گردیدند.

۲. مصادره یا انکار: مسئله مالکیت تاریخی

از آثار اورارتویی تا نمادهای سومری، در کتابهای درسی و موزه‌های ملی دولتهای منطقه، یا به ملتهای حاکم نسبت داده شدند (مانند ترکی‌سازی هیتیها و زروانی‌سازی مادها) یا تحت عنوان «تمدنهای پیشااسلامی بی‌هویت» معرفی شدند. گاه حتی نمادهایی چون شیر، گاو، خورشید، یا مار، که ریشه در سنت کوهستانی داشتند، به صورت تقلیل‌یافته و دینی بازتولید شدند.

۳. دین، ابزار کنترل یا بیداری؟

در بسیاری موارد، دین رسمی به ابزار حذف هویت بومی بدل شد. به ویژه در مورد کوردهای ایزدی، یارسان، علوی یا حتی صوفیان. آنجا که آیینها با عناصر طبیعت‌ محور و آیین خورشید یا آتش پیوند داشتند، مورد انکار قرار گرفتند یا کفرآمیز خوانده شدند. اما از سویی دیگر، همین دین در عصر حاضر، می‌تواند همچون تجربه دزموند توتو در آفریقا، ابزاری برای بازسازی پیوندهای اجتماعی و احیای هویت جمعی باشد.

 

۴. نتیجه‌گیری:

 

تاریخ رسمی، تاریخ فاتحان است. برای بازگرداندن صدای تمدنهای کوهستانی باید حافظه جمعی اقوامی چون کورد را تقویت کرد؛ از طریق زبان مادری، بازخوانی آیینهای بومی، بازشناسی نمادها، و احیای گفتار فلسفی مستقل. تمدنهای کوهستانی نه با دیوارهای سنگی، که با آواز، آتش، افسانه و آیین زنده‌اند.

منابع:

Anderson, Benedict. Imagined Communities. Verso, 1983.

Van Bruinessen, Martin. Agha, Shaikh and State: The Social and Political Structures of Kurdistan. Zed Books, 1992.

Izady, Mehrdad R. The Kurds: A Concise Handbook. Taylor & Francis, 1992.

Olson, Robert. The Kurdish Nationalist Movement in the 1990s. University Press of Kentucky, 1996.

Hassanpour, Amir. Nationalism and Language in Kurdistan, 1918

 

 

🌿 گفتوگوی پایانی در خانه سنگی پیر زنار

پیر روشنا با نگاهی آرام به مقالات روی میز گفت:

«روژین جان، این نوشته‌هایت فقط بازخوانی تاریخ نیست... تو لایه‌هایی از نور مدفون را بیرون کشیده‌ای. تمدنهایی که خاک، رویشان خاکستر پاشیده بود، اکنون از میان کلماتت سر برآوردند.»

روژین با صدایی فروتن اما استوار پاسخ داد:

«این کلمات از من نیستند، پیر. من فقط صدا شدم برای چیزی که قرنها خاموش مانده بود... گاهی در غارهای مهر، گاهی در آتش لالش، گاهی در سکوت سنگهای چمیشگزک.»

هیوا آهسته به مقاله‌ی «نقش زن در آیین کوهستان» اشاره کرد و گفت:

«وقتی درباره زن به‌مثابه حافظ نور و حافظه نوشتی، احساس کردم مادر بزرگم کنار آتش نشسته و برایم قصه می‌گوید... این صداها برگشتند، با احترام، با روشنایی.»

پیر روشنا لبخند زد:

«در حکمت اشراق، زن نه مخلوقی فرعی، بلکه جلوه‌ای از نورالانوار است. در فلسفه خسروانی، آتش و زن هر دو به‌مثابه «میانجی»‌های هستی هستند؛ حاملان نور میان جهان بالا و ما. تو این را با ظرافت نو نوشتی.»

روژین کمی مکث کرد، سپس گفت:

« اما ترسم این است که آنچه ما نوشتیم، در بایگانی بماند... بی‌اثر، بی‌صدا.»

هیوا گفت:

«صداهایی که از دل سنگ برخیزد، شاید آرام باشد، ولی همیشگی‌ است. ما بذر را کاشته‌ایم. روزی در جوانه‌ای، در کتابی، در یک کودک کنجکاو، خواهد رویید.»

پیر روشنا با نگاهی دور به شعله آتش، اینگونه جمع‌بندی کرد:

«روژین، مقالاتت در حقیقت سند بیداری یک ملت‌اند. اما مهمتر از آن، زبانی‌ است که با آن نوشته ایزبان مهر، نه خشم. و این یعنی هنوز امکان بازگشت هست... به نور.»

سکوت کوتاهی نشست.

در بیرون، باد زردپاییزی برگهای چنار را می‌رقصاند. جمخانه درسیم هنوز از سخنرانی شب پیش نجوا در خود داشت. و اکنون، چراغ آگاهی در دل این سه تن، گرمتر از همیشه می‌درخشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر