فلسفه زیستن
زندگی، نغمهایست میان بودن و شدن.
نه آغازش از ماست، نه پایانش،
اما معنا در گامهای ماست.
سقراط گفت: بیدار شو، خودت را ببین.
مولانا گفت: عشق بورز، تا زنده شوی.
نیچه گفت: بیافرین، تا خودت خدا شوی.
و کامو زمزمه کرد: لبخند بزن، حتی در پوچی.
زندگی، نه پاسخ است و نه پرسش؛
راهیست که در رفتن معنا میگیرد.
هر لحظه جرقهایست از بیپایان،
و ما، شعلههای کوتاه در بادیم.
پس زیستن یعنی:
دوست داشتنِ راه،
آفریدن در رنج،
و گفتنِ «آری» به هر نفس.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر