دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۴۰۴

سفری از تاریکی به روشنایی؛ گفتوگو با نویسنده «سایه نور»

 


سفری از تاریکی به روشنایی؛ گفتوگو با نویسنده «سایه نور»

 

در دل تاریکی هم می‌توان نوری یافت

روزنامه فرهنگی ویژه‌نامه ادبیات:


رمان تازه‌ای با «سایه نور» اخیراً توجه خوانندگان ادبیات داستانی را جلب کرده است. اثری که با زبان شاعرانه، فلسفی و در عین حال روان، روایتگر کشمکش میان تاریکی و روشنایی در زندگی انسان است. به همین بهانه گفتوگویی اختصاصی با نویسنده این اثر داشتیم.


📖 پرسش و پاسخ

رمان «سایه نور» درباره چیست؟

🔹 «سایه نور» قصه‌ای تنها درباره افراد نیست؛ این رمان سرگذشت انسان و ملتی است که در میانه‌ی ویرانی‌ها، بحرانها و خاموشی‌ها، چشم به بارقه‌ای از روشنایی دوخته‌اند. تاریکی در این روایت، پایان راه نیست، بلکه خاکی است که بذر امید در آن جوانه می‌زند. همان‌گونه که سپیده‌دم از دل شب سر برمی‌آورد، قهرمانان این رمان نیز از دل رنج، راهی به سوی نور می‌جویند. «سایه نور» سفری است از شکاف‌های تاریخ به سوی اشراق، و زمزمه‌ای است که می‌گوید حتی در عمیق‌ترین سیاهی، رگه‌ای از روشنایی جاری است.


چرا این نام را انتخاب کردید؟

🔹 زیرا باور دارم هیچ نوری بی‌سایه نیست. همان‌گونه که زندگی، همزمان شادی و اندوه را در خود دارد، نور نیز در کنار خویش سایه‌ای می‌پرورد. این نام از حکمت آیین‌های کهن کُردی برمی‌خیزد؛ آیین‌هایی چون ایزدی و یارسان که همواره میان تاریکی و روشنایی، توازن و معنا جسته‌اند. خواستم عنوان رمان، یادآور این حقیقت باشد که امید و ناامیدی، رنج و رهایی، همگی در درون انسان با هم زیست می‌کنند؛ و این خود ما هستیم که مسیر را برمی‌گزینیمدر واقع میتوان گفت که انسان همیشه در میانه‌ی سایه و نور زندگی می‌کند. نور بدون سایه دیده نمی‌شود، و سایه بدون نور چیزی جز تاریکی نیست. عنوان کتاب بازتاب همین حقیقت است.


شخصیت‌های رمان چه جایگاهی دارند؟

🔹 شخصیت‌ها در «سایه نور» سایه‌هایی از واقعیت زندگی‌اند؛ انسانی و شکننده، با روشنایی‌ها و تیرگی‌هایشان. من نمی‌خواستم قهرمانانی دست‌نیافتنی بیافرینم، بلکه آینه‌ای پیش روی نسلی نهادم که در میان فشارهای اجتماعی و بحران‌های هویتی، در جست‌وجوی فردای روشن است. هر کدام از این شخصیت‌ها، تکه‌ای از روح جمعی‌اند؛ پاره‌هایی از زخمی مشترک و رویایی مشترک‌تر.


سبک و زبان نوشتاری شما در این رمان چگونه است؟

🔹 زبان، برای من نه ابزار روایت، که خود بخشی از روح رمان است. در «سایه نور» کوشیدم زبانی بیافرینم که هم شاعرانه باشد و هم شفاف؛ استعاره‌ها در آن چون پنجره‌ای باشند، نه دیواری. خواستم کلمات همچون نغمه‌ای جاری شوند: قابل لمس برای خواننده‌ی تازه‌کار و در عین حال، حامل لایه‌های تأویل برای خواننده‌ی آشنا با ادبیات کلاسیک. زبان این رمان، زبانی است میان شعر و نثر؛ نه اسیر پیچیدگی، نه فروکاهیده به سادگی.


پیام و اندیشه اصلی رمان چیست؟

🔹 پیام بنیادین «سایه نور» آن است که حتی در تاریک‌ترین لحظات، شعله‌ای هست که می‌تواند راه را روشن کند. این رمان می‌خواهد بگوید زندگی بی‌امید، همچون سفر در کویری بی‌کرانه است. سه ستون بر شانه‌های روایت ایستاده‌اند: عشق، نور و مقاومت. و این سه، همچون چراغ‌های اشراق و حکمت خسروانی، راه را از دل تاریکی به سوی آینده‌ای روشن می‌گشایند.


چه چیزی «سایه نور» را از دیگر رمان‌ها متمایز می‌کند؟

🔹 تمایز این اثر در آمیزش دو بُعد است: روایت انسانی و نگاه فلسفی. خواننده تنها با یک داستان روبه‌رو نیست، بلکه هم‌زمان در آینه‌ی متن، پرسش‌های جاودانه‌ای را می‌بیند؛ پرسش از معنای زیستن، از هویت فردی و جمعی، و از مرز باریک میان روشنایی و سایه. «سایه نور» نه تنها قصه می‌گوید، بلکه دعوتی است به تأمل، به بازاندیشی، به پرسش

تفاوت آن با آثار جهانی  مثل سیدارتا، پیامبر، کیمیاگر همه به جستجوی نور پرداخته‌اند. اما سایه نور، نور را در دل خاکستر شنگال و کوبانی جستجو می‌کند. این تفاوت ماست: نور ما از زخم‌ها می‌جوشد.


نقش جامعه و شرایط اجتماعی در این رمان چقدر پررنگ است؟

🔹 در «سایه نور» قهرمانان در خلأ نمی‌زیند. هر زخم فردی، پژواکی از زخم جامعه است. فشارهای سیاسی، اقتصادی، تبعیدها و تنهایی‌ها در تار و پود داستان تنیده شده‌اند. شخصیت‌ها آیینه‌ی نسل امروزند؛ نسلی که در جغرافیای زخم، معنای هویت خویش را جست‌وجو می‌کند. از همین رو، جامعه در این رمان نه پس‌زمینه، بلکه صحنه‌ای زنده و تعیین‌کننده است.


مخاطب اصلی رمان چه کسانی هستند؟

🔹 هر انسانی که تشنگی معنا و امید در جانش زبانه می‌کشد، می‌تواند با این رمان پیوند بخورد. اما در میان همه، جوانان کُرد بیش از دیگران مخاطب مستقیم این کتاب‌اند؛ چرا که آنان در تقاطع رؤیاهای روشن و واقعیت‌های تلخ ایستاده‌اند. «سایه نور» می‌خواهد زمزمه‌ای باشد برای این نسل: که حتی در میانه‌ی شب، خورشید در راه است.

 

 

اگر بخواهید رمان را در یک جمله معرفی کنید؟


🔹 «سایه نور» حکایت جستوجوی انسان برای یافتن روشنایی در دل تاریک‌ترین شبهاست.

 

گفتوگو دربارە متن رمان🖋️

  

چرا جمله‌ی شیخ اشراق به هیوا («تنها راه رهایی، نور است؛ نوری که از دل تاریکی می‌جوشد») پیام آغازین رمان شد؟

🔹 زیرا این جمله عصاره‌ی جهان‌بینی رمان است: رهایی اصیل از درون می‌جوشد، نه از تحمیل بیرونی. ادبیاتاً، این جمله همان «موتیف آغازین» است که مثل نخ زرین در سراسر داستان تکرار می‌شود. فلسفیاً، این گزاره به حکمت اشراق سهروردی بازمی‌گردد که نور را حقیقت نخستین می‌داند. و از نگاه علمیاجتماعی، تجربه‌ی ملت‌ها نشان داده که آزادی تنها هنگامی پایدار است که ریشه در وجدان جمعی داشته باشد، نه در دخالت بیگانه.



در فصل «شرع بی‌عشق، عقل بی‌نور» جدال شریعت و فلسفه را نقد می‌کنید. چرا عشق را حلقه‌ی اتصال می‌دانید؟

🔹 چون تاریخ نشان داده است: شریعتِ بی‌عشق به خشونت می‌انجامد و فلسفه‌ی بی‌نور به تردید بی‌پایان. عشق، در اینجا نه صرفاً احساس، که نیرویی هستی‌شناختی است که عقل و ایمان را به هم پیوند می‌دهد. از منظر فلسفی، این نگاه با فلسفه اشراق و حکمت خسروانی هم‌صداست. از منظر علمیاجتماعی، ملت کُرد بارها قربانی همین شکاف بوده است: جدال بی‌پلی میان ایمان و خرد. و از منظر ادبی، این فصل همان «گره‌افکنی مفهومی» است که تعادل روایت را بر عشق استوار می‌کند.


چرا فجایع داعش علیه ایزدیان در رمانی عرفانیفلسفی گنجانده شد؟

🔹 زیرا اگر عرفان تنها در خیال بماند، بی‌ریشه است. نور باید در دل تاریکی بدرخشد. از منظر ادبی، این بخش نقطه‌ی اوج رمان است؛ جایی که استعاره‌ها به واقعیت تاریخی گره می‌خورند. از منظر فلسفی، فجایع ایزدیان نشان می‌دهد که «شر» تنها مفهومی انتزاعی نیست، بلکه تجربه‌ای زیسته است. و در سطح علمیاجتماعی، ثبت این رخداد همان کارکرد حافظه‌ی جمعی است: شهادت دادن، تا زخم به فراموشی سپرده نشود.


دختران ایزدی می‌گویند: «ایمان ما دیگر در دین نیست ایمان ما در چشم خواهرم بود» آیا این محور پیام رمان است؟

🔹 بله. این بازتعریف ایمان، هسته‌ی مرکزی رمان است. ایمان نه در متون مقدس، بلکه در همبستگی انسانی و در نگاه مقاومت‌گرانه متجلی می‌شود. فلسفیاً، این رویکرد ادامه‌ی ایده‌ی «ایمان به انسان» در اگزیستانسیالیسم است. علمیاجتماعی اگر بگوییم: این جابه‌جایی ایمان از نهاد رسمی به تجربه‌ی زیسته، نوعی «سکولاریزاسیون معنوی» است. ادبیاتاً نیز این صحنه اوج شاعرانه‌ترین لحظه‌ی رمان است، جایی که ایمان به نغمه‌ای انسانی بدل می‌شود.


هیوا در سازمان ملل از «ملت نور» سخن می‌گوید. استعاره است یا برنامه‌ی سیاسی؟

🔹 هر دو. در سطح ادبی، استعاره‌ای است که افق می‌گشاید؛ در سطح فلسفی، تجسم آرمان «ملت آگاه» است؛ و در سطح سیاسیاجتماعی، می‌تواند طرحی برای بازاندیشی در مفهوم ملت باشد. «ملت نور» یعنی ملتی که مرزهایش نه بر جغرافیا، بلکه بر آگاهی و عدالت کشیده می‌شود.


پیر روشنا» چرا چنین جایگاهی دارد؟

🔹 او تجسد حافظه‌ی جمعی است. در روایت ادبی، نقش اسطوره‌ی راهنما را دارد، همانند مرشد در سفر قهرمان. از نگاه فلسفی، او رمز «خرد کهن» است که به نسل امروز منتقل می‌شود. و از منظر علمیانسان‌شناسی، او بازنمایی سنت‌های شفاهی و آیینی است که تاریخ رسمی نتوانسته ثبت کند.

در بخش‌هایی از رمان «مدرسه‌های بی‌دیوار» دیده می‌شود؛ جایی که کودکان در دل طبیعت آموزش می‌بینند. آیا این ایده تنها آرمان‌گرایانه است؟

🔹 ایده‌ی «مدرسه‌های بی‌دیوار» را می‌توان در پیوند با حکمت اشراق سهروردی نیز فهمید؛ جایی که دانش نه صرفاً انباشتی از مفاهیم، بلکه نوری است که بر جان می‌تابد. همان گونه که سهروردی از «نورالانوار» سخن می‌گوید، یادگیری نیز در این نگاه، گشایش و اشراق است؛ بیرون از دیوارهای بسته و قالبهای تقلیدی. تجربه‌های واقعی آموزش در دل طبیعت کوردستان، یا نمونه‌هایی چون «مدارس جنگلی» اسکاندیناوی، نشان می‌دهد که دانش هنگامی زنده و رهایی ‌بخش است که در پیوند با زندگی و هستی باشد. مدرسه‌ی بی‌دیوار در این معنا، نمادی است از راهیابی به آگاهی، که نه با مدرک و سلسله‌ مراتب، بلکه با تابش نور پرسش و تجربه درونی حاصل می‌شود؛ نوری که هر فرد را از سایه‌ی تقلید به روشنای خودآفرینی می‌رساند.

موسیقی و آیین‌های کوهستانی چرا چنین جایگاهی دارند؟

🔹 زیرا موسیقی زبان خاموش‌شده‌ی تاریخ ماست. وقتی کلمات ممنوع شدند، نغمه‌ها ماندند. ادبیاتاً، موسیقی در رمان همچون «زیرمتن عاطفی» است. فلسفیاً، موسیقی همان راهی است که به قول افلاطون، جان را به هماهنگی کیهانی نزدیک می‌کند. و علمیقوم‌موسیقایی، این بازآفرینی نشان می‌دهد چگونه آیین‌ها و نواها حافظه‌ی جمعی و هویت یک ملت را حفظ کرده‌اند.


چرا پایان رمان با «مکاشفه در دل نور» باز می‌ماند؟

🔹 زیرا حقیقت هیچ‌گاه ختم نمی‌شود. ادبیاتاً، این پایان باز همان «تعلیق شاعرانه» است که خواننده را در آستانه نگه می‌دارد. فلسفیاً، اشراق سفری بی‌پایان است، همچون نوری که همواره در حال شدن است. و علمینقدی، پایان باز ابزار مؤثر رمان مدرن است برای دعوت خواننده به مشارکت فعال در خلق معنا. پایان در «سایه نور» نه بسته‌شدن، بلکه گشودگی است.

جمع‌بندی

گفت‌وگوی ما با نویسنده‌ی سایه نور نشان می‌دهد این اثر، هم رمانی شاعرانه است، هم شهادتی تاریخی، هم تأملی فلسفی. شاید به همین دلیل بتوان آن را یکی از متفاوت‌ترین تجربه‌های ادبیات معاصر کوردی دانست؛ روایتی که از دل تاریکی، چشم‌اندازی روشن به فردا می‌گشاید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر