فصل شصت وپنجم: «انسان، پل میان عرش و فرش – درس دوم فلسفهٔ اشراق در دانشگاه قامیشلو»
زمستان در قامیشلو روزی سرد و مهآلود دیگر را آغاز کرده بود. کلاس
فلسفه مثل همیشه آرام و معنوی بود. پردهها نیمهکشیده و نور خاکستری آسمان از
لابهلای برگهای لخت درختان، از پنجرهها به درون خزیده بود. پیر روشنا، عبایش را
بر دوش انداخت، بر کرسی نشست و آرام گفت:
— « امروز میخواهم از انسان سخن بگویم. نه آن انسان درگیر اقتصاد و سیاست، بلکه آن انسانی که در حکمت خسروانی به او پل میان عرش و فرش گفتهاند. انسانی که دو چشم دارد: یکی برای دیدن زمین، دیگری برای درک آسمان.»
هیوا، که دفترچهاش را گشوده بود، گفت:
— « در یارسان، به انسان گفته میشود رازدار. یعنی کسی که میان این دو ساحت ایستاده و نه تنها حامل راز است، بلکه خویشتنِ راز است.»
پیر روشنا لبخند زد و گفت:
— « درست است. سهروردی نیز انسان را واسطهای میداند میان انوار قاهره و جهان جسمانی. در رسالهٔ عقل سرخ، میگوید که انسان، چون مرغی است با دو بال: یکی عقل، یکی عشق. اگر یکی سنگینتر شود، پرواز ممکن نیست.»
یکی از دانشجویان از پشت کلاس پرسید:
— « استاد، این دیدگاه چه تفاوتی دارد با نگاه ادیان رسمی؟ آیا انسان را برتر میبیند؟»
پیر روشنا پاسخ داد:
— « در حکمت اشراق، انسان نه جانشین خداست، نه صرفاً بنده؛ بلکه او آیینهٔ تجلی حق است. در آیین ایزدی، میگویند ملک طاووس در انسان ظهور میکند. در یارسان، ذات حقیقت، در هفتن حلول مییابد و یکی از آن هفت، همیشه انسان است. یعنی انسان، نه غایب از معنا، بلکه حامل معناست.»
هیوا با نگاهی ژرف گفت:
— « و شاید به همین دلیل است که همهٔ این آیینها—ایزدی، یارسان، علوی، دروزی—بر سکوت، راز، و ذکر تکیه دارند. چراکه حقیقت را نمیشود فریاد زد، باید از درون پروراند.»
پیر روشنا آرام ادامه داد:
— « این سکوت، خود زبان دیگری است. در حکمت خسروانی، حافظه تنها نگهدار گذشته نیست؛ بلکه یادآور عهد نخستین انسان با نور است. سهروردی میگوید: آنکه نور را به یاد آورد، از فراموشی خلقت، نجات مییابد.»
دانشجویی از قامیشلو گفت:
— « یعنی ما در میان دو فراموشی زندگی میکنیم: یکی فراموشی خود، یکی فراموشی نور؟»
پیر روشنا لبخند زد:
— « و فلسفه، همان یادآوری است. در زبان زروانی، زمان، حلقهای بسته نیست؛ بلکه دائماً بازشونده است. در هر لحظه میتوان به یاد آورد و از نو آغاز کرد.»
هیوا افزود:
— « و شاید دقیقاً به همین دلیل است که در خاورمیانه، آنکه فلسفه میخواند، نه فقط در پی دانایی، بلکه در پی رهاییست.»
شاگردان، در سکوتی غنی، به این واژگان گوش سپردند؛ گویی پیر روشنا،
نه از کلاس، بلکه از عمق هزارسالهٔ کوههای زاگرس و لالش سخن میگفت.
درس تازه: « زمان، حافظه و رهایی – درس سوم فلسفهٔ اشراق در دانشگاه قامیشلو »
باران شب گذشته، هوای قامیشلو را شفاف کرده بود. برگهای خیس درختان
با نسیمی نرم میرقصیدند و آسمان، چون آیینهای از نور ساکن، بر فراز دانشکده
فلسفه آرام گرفته بود. کلاس امروز، با سکوتی متفاوت آغاز شد. گویی پیش از کلمات،
خود زمان گوش سپرده بود.
پیر روشنا، در حال نگریستن به شعری از شیخ اشراق، آهسته پرسید:
— «چه کسی میتواند زمان را تعریف کند؟ نه ساعت، نه تقویم؛ بلکه آن زمانِ اشراقی که با حافظه پیوند دارد...»
هیوا پاسخ داد:
— « در آیین یارسان، گفته میشود زمان، بذر حقیقت است. آنکه حافظه ندارد، زمین بایر است؛ و آنکه زمان را به یاد میآورد، درخت نور خواهد کاشت.»
پیر روشنا افزود:
— « شیخ اشراق میگوید: زمان، حركت در نور است؛ و حافظه، جهت یاب این حرکت. به زعم او، ما در این جهان، میان دو نور به پیش میرویم: نور نخستین که از آن آمدهایم، و نور نهایی که به سوی آن میرویم.»
دانشجوی جوانی از رقه پرسید:
— « آیا همین حافظهٔ اشراقی است که باعث میشود ملتها از انکار برخیزند؟»
پیر روشنا گفت:
— « دقیقاً. رهایی ملتها، زمانی آغاز میشود که گذشته را نه به عنوان زنجیر، بلکه به عنوان مسیر ببینند. آیینهای ایزدی، یارسان، علوی و دروزی، همگی حامل این حافظهاند—حافظهای که علیرغم قرنها انکار، با ذکر، موسیقی، و آیینهای رازورزانه زنده مانده است.»
هیوا ادامه داد:
— « برای همین هم هست که در لالش، هنگام طواف، ذکرها با زبان کردی ادا میشود؛ حتی اگر زبان گفتار روزمره فراموش شده باشد، زبان نور هنوز زنده است.»
یکی دیگر از شاگردان گفت:
— « و شاید رمز رهایی امروز کوردها هم در همین است: بازگشت به زبان نوری، به حافظهای که از مهریسم و هوریها تا ایزدیها ادامه یافته.»
پیر روشنا با نگاهی ژرف پاسخ داد:
— « این همان است که سهروردی رجعت نور مینامید. رجعتی که نه به گذشته، بلکه به حقیقت بازمیگردد. رهایی، زمانی ممکن است که ملت، حافظهٔ اشراقی خود را بازیابد.»
سکوتی بر کلاس حاکم شد. پنجره را نسیمی تکان داد. دانشجویان میدانستند
که این کلاس، تنها درس فلسفه نبود؛ این، خود یک بازآفرینی بود، رجعتی درونی به
آنجایی که نور آغاز شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر