فصل هفتاد و پنجم: حلقه نور – شبِ روح درمانی در دامان
لالش
شب، آرام و عمیق بر درهی مقدس لالش سایه افکنده
بود. سکوتی رازناک در میان کوههای سربهفلک کشیده پیچیده بود و نسیم سرد و تازهنفس،
برگهای خشک را آرام روی سنگفرشهای معبد میرقصاند. صدای جریان نقرهای «آوا سپی»
در گوش شب نجوا میکرد و چشمهی پنهان «زمزم» در اعماق غار معبد، در خاموشی مقدس خود،
خواب رازی هزارساله را میدید.
شب پیش از چهارشنبهسوری بود. لالش، آرام و درخشان، در میان کوههای تاریک، چون دانهای نور در دل شب میدرخشید. پیر روشنا، پس از بازدید از معبد و آیینهای روزانه، امشب دعوت هیوا را برای برگزاری یک مراسم قدیمی ایزدی پذیرفته بود.دانشجویان فلسفه، همراه پیر روشنا و هیوا، دستان یکدیگر را گرفتند و در میان حیاط معبد، جایی که آتش در مرکز افروخته بود، حلقه زدند. این، شبی استثنایی بود. شبی که در سنتهای فراموش شدهی بزرگان ایزدی، نامی داشت: "راز و نیاز" یا "روح درمانی" — آیینی برای تطهیر روح در شب پیش از چهارشنبه سوری، در آستانه نوروز.
پیر روشنا با گامهایی شمرده به میان حلقه آمد. نی در دستان یکی از مریدان، آهی کشید. دف، کوبش نخستین را آغاز کرد. سپس صدای تنبور، آرام و لرزان، همچون صدای قلب کوه، نغمهای قدسی را آغاز کرد.
هیوا آهسته گفت:
ــ برادران و خواهران من... در آیین ایزدی، باور بر این است که آتش و آب و مناظر زیبای طبیعت، اندوه را از دل انسان میشویند. به همین دلیل، در پایان هر زمستان، ما به دامان آتش بازمیگردیم. تا هر آنچه درونمان کهنه شده، بسوزد، و به آب جاری سپرده شود.
پیر روشنا ادامه داد:
ــ این آتش، تنها از هیزم نیست؛ از درون شماست. آنچه در دل میسوزد، از آتش بیرون میریزد. و این صدای تنبور، صدای زمزمه کوههاست؛ یادآورِ نیاکان ما، که نور را در قلب ظلمت پنهان کردند تا ما امروز بیاموزیم چگونه از درد، به رهایی برسیم.
پیر روشنا ادامە داد و به آرامی گفت:
ــ موسیقی، نه ابزار سرگرمی است و نه زینت. در فلسفه نور، موسیقی پلی است میان زمین و جبروت. هر آوا، انعکاسی است از یک «حقیقت نورانی».
یکی از روان درمانگران جوانی که مهمان بود، تأیید کرد:
ــ این حرف درست است. تحقیقات امروز علوم اعصاب هم تأیید کردهاند: موسیقی بخشهایی از مغز را فعال میکند که با شفا، امید، و حافظه در ارتباطند. وقتی نی ناله میکند، مغز انسان دوپامین ترشح میکند؛ وقتی دف کوبیده میشود، اضطراب کاهش مییابد.
دانشجویان، با چشمانی بسته، دست در دست، به ریتم دف تن دادند و راز ونیازهایی را با خود زمزمە می کردند. هر ضربه دف ، ضربهای بود بر دیوارهای فراموشی. هر نغمه، صدایی از خاطرات کهن.
یکی از دختران ایزدی آزادشده، کە بە حالت خلسە نزدیک شدە بود ، در سکوت، اشک ریخت. نه از درد، که از رهایی. سپس او به آرامی گفت:
ــ من امشب، در این حلقه، برای اولین بار حس کردم که زندهام. انگار خودم را پس گرفتم... از آن تاریکی.
پیر روشنا سرش را به احترام خم کرد:
ــ تو تنها نیستی. تو امروز نه فقط خود را، بلکه بخشی از ملت ات را بازگرداندی. در فلسفه اشراق، سهروردی میگوید: نور، گاه در تاریکترین غارها میزید... و آنکس که از ظلمت گذشت، شایسته تابیدن است.
پیر روشنا به او نگاه کرد و ادامە داد و گفت:
ــ تو با آن رنج، اکنون نور را بهتر درک میکنی. این، راز سهروردی است: «ظلمت، آینهی نوره.» اگر تاریکی نباشد، نور هم معنا ندارد.
آتش شعله کشید. صدای نی چون گریهای آسمانی پیچید. تنبور، آرامآرام بالا رفت. موسیقی، روح را به پرواز درآورد. و در آن لحظه، هر فرد در حلقه، گویی لحظهای به ریشهی خویش وصل شد؛ به نور ازلی.
دانشجویی از سنندج زمزمه کرد:
ــ هیچ جا مثل اینجا نیست... اینجا، صدای کوهها هم میشنوی گویی نفس میکشند...
هیوا آهسته گفت:
ــ اینجا لالش است؛ قلب خاموش اما تپندهی شرق. اگر گوش کنی، از دل این چشمهها، صدای هزاران سال را خواهی شنید.
هیوا ادامە داد و گفت:
ــ در فلسفهی اشراق، سهروردی میگوید: «تا نفس از تاریکی خویش رها نشود،
به انوار مقدس نخواهد رسید.» این موسیقی، این آتش، این حلقه رقص، همه ابزارند؛ ابزار
تطهیر.
و دوباره، همگی شعری را از شیرکو بیکس زمزمه کردند:
«عشقت اگر باران
اینک در زیر آن ایستاده ام
اگر آتش
درون آن نشسته ام
شعر من می گوید
در تداوم آتش و باران جاودانه ام
آتش در مرکز حلقه روشنتر شد.همه، دستانشان را روی قلب گذاشتند. سپس آرام، چشم بستند و همراه با نوای نی و تنبور و زمزمهی یک دعا، مراسم بە پایان رسید:
« پیشواز نوروز با دلی پاک
نه فقط با برگی نو، بلکه روحی نو
نه فقط با آتش، بلکه بینشی روشن
این است فلسفه نوروز در آیین ما...»
آن شب، آتش نه فقط جسم ها، که روحها را گرم
کرد. آیینی فراموش شده، باز زنده شد. و جرقهای کوچک در دل دانشجویان روشن ماند؛ نوری
که شاید در سالهای بعد، خود آیینی تازه شود، سنتی نو برای نسلی که از خاکستر برخاسته
است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر