فصل شصت وششم: زبان نور و شمشیر خاموشی – سرگذشت مکتوب کوردی پس از اسلام
کلاس درس هنوز از حضور باران لبریز بود. در دفتر فلسفه، پیر روشنا و هیوا
میان طومارهای کهن، آرام سخن میگفتند. پیر روشنا با صدایی آرام و تلخ پرسید:
هیوا گفت:
— « زیرا فتواهایی آمد... از جانب فقیهان خلافت، که گفتند زبان کوردی، زبان بربرهاست، نه زبان شریعت. گفتند هر آنکه با این زبان سخن گوید، نوآوری( بدعت) کرده است، و هر که نوآوری کند، گمراه است. و هر که گمراه باشد، جایاش در آتش است...»
پیر روشنا آه کشید:
— « در الواح اشراق، آمده که: نور، در زبان ساکن میشود، و اگر زبانی خاموش شود، شعلهای از چراغ آفرینش خاموش شده است. اما چه کردند با این شعله؟»
هیوا پاسخ داد:
— « نه تنها نسخ خطی را سوزاندند، بلکه سینههای حامل این نور را هم نشانه رفتند. نام کورد و زبان او، با اتهام بدعت، زندیق، ضد خلافت، و حتی ملحد گره خورد.»
— « استاد، آیا این فتواها در منابع آمده؟»
هیوا پاسخ داد:
— « بله. در متون برخی از فقهای عصر عباسی و سلجوقی آمده که: نوشتن کتاب به زبان غیر عربی در علوم شریعت بدعت است؛ و هر کتاب به زبانهای عجمی، گمراهی میآفریند. و برخی دیگر مستقیماً کوردی را نشانه رفتهاند، بهویژه در رسالههای فقه حنفی و شافعی متأخر در شام و بغداد.»
پیر روشنا تأمل کرد و گفت:
— « اما کوردها خاموش نشدند؛ بلکه زبانشان از کتاب به ذکر رفت، به موسیقی، به راز... و آنجا زنده ماند. راز ایزدی، نوای یارسان، مقامهای تنبور، ذکرهای قوالی، همه ادامهٔ همان زبان خاموششدهاند.»
هیوا با نگاهی محکم گفت:
— « و حالا، زمان بازگشت است. نه به زور شمشیر، که با نور قلم. زمان آن است که زبان کوردی، دوباره زبان فلسفه و حکمت شود.»
پیر روشنا لبخندی زد:
— « و ما در این کلاس، همین کار را میکنیم. این، نه فقط یک درس، که جبران یک قرن ظلمت است.»
ادامهٔ فصل: فتوای فراموشی و زمزمههای مقاومت – بازگشت زبان در تاریکی
هیوا و پیر روشنا در کلاس درس حاضر شدند، هیوا، آهی کشید و در حالیکه به نقشهای برجای مانده بر دیوار گچی کلاس مینگریست، گفت:
— « هرگاه زبانی را ساکت میکنند، روحی را دفن کردهاند. اما کوردها از خاکستر همین دفن شدهها، زمزمه را زنده نگه داشتند. در گورستانهای ممنوعیت، "صوت" به "راز" تبدیل شد.»
پیر روشنا ادامه داد:
— «ملای جزیری، آن صوفیِ آتش نفس، در قرن ۱۶ میلادی، در سرزمینی که ممنوع بود کوردی بنویسی، شعر گفت. اما نه هر شعری—شعری سرشار از مفاهیم اشراق، عرفان و وحدت. او گفت:
نور و ظلمت چون دو رخاند از یک خورشید
هستیِ عشق است آنجا که جدایی نیست
و آنجا که فقه به او گفته بود بنویس: "الحمد لله رب العالمین"، او گفت: "سپاس به آن یار که دل را آینه کرد."»
هیوا لبخند زد:
— « و فقه تِیران، که در قرن ۱۷ میلادی رسالهای نوشت برای تعلیم علوم شرعی، اما به زبان کوردی؛ گفت: دین اگر از زبان مردم جدا شود، نیمی از حقیقت را از دست میدهد.»
دانشجویی دیگر پرسید:
— « آیا همهٔ این تلاشها در زمان خلافت انجام میشد؟»
پیر روشنا پاسخ داد:
— « بله. بیشترشان در عصر صفویه، عثمانی و حتی قاجار. ممنوعیت رسمی، فتوای نابودی زبان، حتی حکم تکفیر، نتوانست روح را خاموش کند. احمد خانی، در قرن ۱۷، وقتی مم و زین را به کوردی نوشت، اعلام کرد که این زبان لیاقت فلسفه، عشق، عدالت و اسطوره دارد. او نوشت:
اگر من میتوانستم با زبان عربی بنویسم، صدها دیوان مینوشتم؛
اما چون خونم کورد است، با زبان خود نوشتم تا چراغی برای ملتم باشم.»
هیوا گفت:
— « آن چراغ، امروز به ما رسیده. و ما اگر خاموشش کنیم، دیگر نه "ظلم"، که "فراموشی" قاتل خواهد بود.»
پیر روشنا، رو به تخته سیاه کلاس کرد، و با گچ سفید نوشت:
"زبان، خانهٔ وجود است – هرگاه خانهای ویران شود، پناه بیپناهی میشود."
و بعد آرام گفت:
— « از امروز، ما نه فقط فلسفه میآموزیم، بلکه بازسازی همان خانه را آغاز میکنیم؛ خانهای به نام کوردی، با ستونهای نور، سقف عدالت، و پنجرههایی رو به جهان.»
در ادامە فصل : زمستان
در قامیشلو – درسهایی از آتش و نور
بادهای سرد زمستانی در خیابانهای باریک قامیشلو میچرخیدند و ردای
مه خاکستری آرامآرام بر بامهای گلی شهر فرو مینشست. درختان، لخت و
خاموش، سکوت را حک میکردند و بوی نان تازه از نانواییهای محلی با بخار دود اجاقها
در هم میآمیخت.
پیر روشنا و هیوا، اکنون رسماً تدریس را در دانشگاهای روژئاوا آغاز
کرده بودند؛ در بخش فلسفه، زیرعنوان «حکمت خسروانی و اشراق در روزگار ما».
دانشجویانی از قامیشلو، حسکه، عفرین، و حتی برخی از سلیمانیه و مهاباد، برای این
کلاسها ثبت نام کرده بودند.
در یکی از روزهای سرد و نسبتاً خلوت، در حالیکه باران نرم و خاموشی
بر پنجره کلاس میکوبید، هیوا دفتر یادداشتش را بست و گفت:
— « پیر، اگر اجازه بدهی، پرسشی را که از دیروز ذهنم را مشغول کرده، اینجا باز کنم... درباره ایزدیها، یارسان، دروزیها و علویان... این اشتراکات، تنها آیینی است یا فراتر از آن، زبانی؟»
پیر روشنا لبخندی زد و رو به کلاس گفت:
— « پرسش خوبی است، زیرا درست در نقطهٔ تلاقی نور و ریشهها ایستادهایم. بسیاری از این آیینها، نه فقط در مفاهیم عرفانی و اسطورهای، بلکه در زبان نیز از ریشهای مشترک تغذیه میکنند—زبان مادری این سرزمین، زبان میدی، که امروز در قالب کرمانجی، زازاکی، هورامی،لری و سورانی زنده است.
در واقع، پیش از اسلام، بسیاری از آیینهای شرقی مانند مهری، ایزدی، زروانی، و یارسان، به این زبان میاندیشیدند، دعا میکردند، و راز را منتقل مینمودند. اما با آمدن خلافت، فتوای فراموشی زبان مادری صادر شد. در متونی نظیر فتواهای ابن تیمیه و برخی از شیوخ عباسی آمده بود: "هر کتابی به زبان عجم نوشته شود، بدعت است و باید سوزانده شود." و این شامل زبان کوردی نیز میشد.»
هیوا آهسته ادامه داد:
— « برای همین بود که دروزیها به عربی، یارسانان برخی مناطق به فارسی، و علویان آذربایجان به ترکی تکلم کردند... اما هنوز هنگام نیایش، هنوز وقت دفن مرده، و وقت تولد نوزاد، به کوردی راز میگویند...»
پیر روشنا سری تکان داد:
— « آری، زیرا "زبان راز"، همیشه میماند. حتی وقتی ظواهر تغییر میکند، جوهر باقی میماند. شیخ عدی بن مسافر، که از حران سوریه برخاست و به لالش آمد، اصلاحاتی در آیین ایزدی انجام داد، اما همه را با زبانی انجام داد که نه عربی بود و نه فارسی، بلکه زبانی میان روشنی و اسطوره، یعنی کوردی.»
یکی از دانشجویان با تعجب پرسید:
— « یعنی اگر زبان این آیینها یکی بوده، پس چرا امروز آنها را جداگانه میبینیم؟»
هیوا پاسخ داد:
— « برای همان دلیلی که رودهایی که از یک سرچشمه میآیند، وقتی به دشت میرسند، مسیرشان را از هم جدا میکنند... اما اگر بازگردی به سرچشمه، میبینی همه یکی بودهاند. همهٔ این آیینها در دل کوههای زاگرس و هلال حاصلخیز متولد شدهاند، و زبانشان، زبان مادری این کوههاست.»
پیر روشنا قلمی از جیبش بیرون آورد، و بر تخته سیاه نوشت:
"آنچه روشن است، در دل تاریکی شکل میگیرد؛
و آنچه باقی میماند، زمزمهٔ مادران در شبهای بی پناهی است."
و ادامه داد:
— « در فلسفهٔ اشراق، نور با تاریکی نمیجنگد. نور، تاریکی را در آغوش میکشد. همانطور که زبان مادری، خاموش شد تا بماند؛ نه در مدارس خلافت، که در نیایش های نیمهشب، در نجوای لالایی، در رقص سماع. امروز ما این زمزمه را به دانشگاه آوردهایم.»
و کلاس در سکوتی معنوی فرورفت، سکوتی که نه به خاطر سرما، بلکه از احترام به آنچه از دل قرنها فراموشی، باز آمده بود: «زبان روشنا».
بە دلیل حساسیت علمای فقە اسلامی این فصل با ذکرمنابع تاریخی و تحلیلی مستند می گردد:
Izady, Mehrdad – The Kurds: A Concise Handbook (1992)
E.S. Drower – The Peacock Angel: Being Some Account of the
Yezidis
Martin van Bruinessen – Kurdish Ethno-Nationalism versus
Nation-Building States
Zinar Silopi – آثار پیرامون ادبیات
کوردی کلاسیک
محمد امین زکی – تاریخ ملّت کورد و کوردستان
جلال طالبانی – مقالات در خصوص "هویت کوردی و ممنوعیت فرهنگی در
قرن بیستم"
دکتر خورشید گلچین – سخنرانیهای درباره هوش کیهانی و پیوند با میراث
زبانی شرقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر