پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۴

فصل هفتاد وهشتم: «نور از خاکستر، سخن از حقیقت»

 

فصل پنجاە وهشتم: «نور از خاکستر، سخن از حقیقت» 

مقدمهٔ سفر از لالش تا اربیل

سپیده‌دمان کوردستان، با نغمه‌ی آرام آفتاب، بر پیکر کوه‌ها جاری شد. پس از  چند شب آکنده از موسیقی تنبور، راز و نیایش، و شفا بخشی روح‌های زخم‌خورده، پیر روشنا و هیوا همراه با جمعی از دانشجویان فلسفه و میهمانان از سرزمین‌های دور، لالش را به قصد اربیل ترک کردند.

لالش، این دلِ تپنده‌ی باستانی، آنها را با زمزمه‌ چشمه‌های مقدس و سکوت سنگ‌های هزار ساله بدرقه کرد؛ و جاده‌ای که پیش رو داشتند، نه فقط راهی بود از کوه به دشت، که پلی بود از تاریخ به آینده. 

این سفر، یک حرکت ساده نبود.

سفری بود از اعماق حکمت مهری، از نَفَس نیای زرتشت و شیخ عدی، تا تلاقی با رنسانسی نو در دل جامعه‌ای که در تلاش برای بازسازی خود از ویرانه‌های قرنها انکار است.

سفری بود از لالش – قلب دین ایزدی – به اربیل – سنگ‌ بنای تمدن مادی و مهری.

پیر روشنا، در دلش رسالتی داشت: رساندن نور حکمت خسروانی به کانون تصمیم‌ گیری در کوردستان، و پیوند دادن گذشته‌ی فراموش‌ شده با آینده‌ای که باید ساخته شود.

هیوا، فرزندی از خاکِ جینوساید، اکنون پیام‌آور رهایی شده بود.: دیدار در قلعهٔ اربیل – از لالش تا نوروز آینده

خورشید، در آستانه‌ی حلول بهار، با گرمایی متفاوت بر آسمان اربیل می‌تابید. از دامنه‌های کوه تا دشت‌های گسترده، نوید نوروز در هوا جاری بود. خیابانها آراسته به پرچم‌ها، نقش های مهری، نقش طاووس، شعله‌های آتش، و نقوش باستانی تمدنهای کوردی چون گوتی، هوری، لولویی، و مادی بودند. چشمان مردم به سمت مرکز شهر، به سوی قلعه‌ی تاریخی اربیل دوخته شده بود، جایی که قرار بود آتش نوروز به دست دیلان – یکی از چهار دختر آزادشده‌ی ایزدی – شعله‌ور شود؛ نماد پیروزی حقیقت بر تاریکی، و تولد دوباره از دل رنج.

🟠 ورود هیوا و پیر روشنا به اربیل

وقتی کاروان از لالش به اربیل رسید، در ورودی شهر، نمایندەای از رئیس اقلیم کوردستان، نخست‌وزیر، رئیس پارلمان (که زنی فرهیخته بود)، میر ایزدیها و نمایندگان مذاهب مختلف و کنسولگریها، به استقبال آمده بودند. نگاه‌ها به پیر روشنا افتاد، چهره‌ای فروتن، اما نورانی، گویی از لایه‌ای دیگر از هستی به درون تاریخ پا گذاشته است. هیوا، در کنار استادش، چشمانی بیدار داشت، گویی همزمان، آنچه بود و آنچه باید باشد را با هم می‌دید.

در فضای باوقار و زیبای تالار فرهنگ اقلیم کوردستان در اربیل کە رئیس اقلیم کوردستان، نخست‌وزیر، رئیس پارلمان حضور دارند ،هیوا و پیر روشنا وارد شدند.

🟣 رئیس اقلیم کوردستان پس از خوشامد گویی گفت:

«سخنرانی تاریخی  تو در سازمان ملل، ای هیوا، صدای ملتی بود که قرنها در سایه زیست. و امروز، نور از لالش آمده تا اربیل، تا آینده را از نو بنویسیم

🌕 سخنرانی پیر روشنا (برگرفته از فلسفهٔ اشراق و حکمت خسروانی):

«ای عزیزان، تا نور در دل انسان خاموش است، هیچ نوری در جهان پایداری ندارد. فلسفه، اگر تنها در ذهن باشد، خشک است؛ اما اگر از جان برخیزد، همان خورشید نجات بخش خواهد شد.

حکمت خسروانی، حکمت نور است؛ نه فقط دانستن، بلکه شدن. شدنی در مسیر عدالت، عشق، آزادی و همزیستی. ما فرزندان آتش و آب و بادیم؛ و خاکی که زیر پایمان است، حافظه‌ی هزاران ساله‌ی روح ماست.

 پیر روشنا – با صدایی آرام، اما نافذ ادامە داد وگفت:

« حکمت خسروانی، حکمت انوار است. و نور، قانون همه جهان هاست؛ آنچه هست و آنچه باید باشد.

اگر تمدن سومر و هورامان و میتانی در این سرزمین زاده شد، دلیلش شناخت طبیعت و نظم بود، و اگر امروز در بحرانیم، دلیلش غفلت از همین حکمت است.

در هر قریه و مدرسه، باید مشعلی از نور بیفروزیم، وگرنه سایه‌ها دوباره بازخواهند گشت...»

 «فلسفه اشراق، نه برای فخرفروشی است، نه برای گذشتگان. این فلسفه آمده است که انسان معاصر را نجات دهد؛ انسانی که در دود سرمایه‌داری و خشونت ایدئولوژیک گم شده است

و با نگاهی عمیق به جمع می‌گوید: 

«ما به دانشگاه‌هایی نیاز داریم که علم را برای انسان بخواهند، نه برای بازار.

به فلسفه‌ای نیاز داریم که زندگی را بازخوانی کند، نه آن را به قوانین تبدیل کند.

و کوردستان، بیش از هر زمان، نیازمند این حکمت است

پیر روشنا ادامە داد وگفت:

«جهان را ظلمت نگرفت، ما نور را فراموش کردیم .

حکمت اشراق، بازگشت به اصل است. بازگشت به خود.

فلسفه نباید در کتاب بماند، باید به کوچه، مدرسه، بازار و معبد بیاید.

تنها جامعه‌ای نجات می‌یابد که آگاه شود. نه با شعار، که با دانایی…»

بیایید دانشگاهای اقلیم را به نور بازگردانیم. بخشی را به فلسفه‌ اشراق و حکمت مهری اختصاص دهید. بگذارید فرزندان این سرزمین، با فلسفه‌ای که از خاک خودشان برخاسته، دوباره ریشه بزنند

🟢 رئیس اقلیم در پاسخ گفت:

« پیر روشنا، شما تنها یک مهمان نیستید، شما وارث نوری هستید که قرنها در دل سنگها و کوه‌ها حفظ شد. از همین لحظه، مسئولیت تأسیس مرکز مطالعات فلسفهٔ اشراق و حکمت خسروانی در دانشگاه‌های اقلیم، با شماست. ما کوردستان را، خانهٔ نور می‌سازیم

🔸 هیوا نیز ضمن تشکر، گفت:

 «پارسال، همین روزها، در مقر سازمان ملل گفتم: ملتهایی هستند که بدون دولت زیسته‌اند، اما هیچ دولتی بدون ملت زنده نمانده‌ است.  ما نوروز را پاس می داریم ، چون می دانیم کە آتش نوروز، آتش زندگی است. آتش داناییو تنها دانایی، درمانِ زخمهای ملت ماست.

امروز اینجایم، نه به‌عنوان یک بازمانده، بلکه به‌عنوان حامل نوری که قرنها زیر خاکستر ظلم و انکار مانده بود

هیوا با اشاره به دختران ایزدی و معلمان مدارس بی‌دیوار، می‌گوید: 

« مدرسه‌ی "لالش نوین" و مدارس بی‌دیوار را از دل تاریکی ساختیم؛ ولی هنوز برای ایزدیها، هیچ معبد، موزه یا کتابخانه‌ای رسمی در پایتخت وجود ندارد. این، یک کاستی بزرگ است.

همچنین، جنبش "مدارس بی‌دیوار" که در خواب با شیخ اشراق از او آموختم، اکنون در سراسر کوردستان جوانه زده. باید اجازه دهید این آموزش نورانی، وارد آموزش رسمی ما شود

رئیس اقلیم با تکان سر تأیید کرد.

 رئیس پارلمان کوردستان (زنی نجیب و دانا)، چشمانش از اشک درخشان بود. او گفت: 

«امروز، کوردستان تنها سرزمینی‌ است که در آن زن، آتش را روشن می‌کند، نه مردی با شمشیر.» 

ادامە داد و گفت: «ما زنان، همواره حافظان نور بوده‌ایماگر مادران ایزدی و دختران شنگال با سکوتشان تاریخ را نوشتند، ما امروز با صدای بلند تاریخ را دوباره تعریف خواهیم کرد

🔥 روشن شدن آتش نوروز – در قلعهٔ اربیل

شب فرارسید. هزاران نفر در میدان قلعه گرد آمدند. صدای دف، نی و تنبور، آمیخته با نوای مهری و اشراقی، در هوا پیچید. لباس‌های سنتی، پرچمهای مهری، دستهای در دست، لبخندهایی آمیخته با اشک.

 سخنرانی رئیس اقلیم کوردستان در مراسم نوروز:

«در میان ما کسی هست که بار معنویتِ کهن، نورِ حکمت و صدای نجات را با خود آورده؛ پیر روشنا.

امروز، تصمیم گرفتیم بخشی از دانشگاه‌های کوردستان را به فلسفه اشراق و حکمت خسروانی اختصاص دهیم؛ چرا که هیچ ملتی بدون فلسفه زنده نمی‌ماند

«ملت ما، به‌جای خاک، ریشه در نور دارد. به‌جای دیوار، حافظه‌اش کوه است. و تا زمانی که کسانی چون هیوا، دیلان، پیر روشنا، و شما مردم این سرزمین ایستاده‌اید، هیچ تاریکی نمی‌تواند ما را خاموش کند.»

«امروز نیز دستور تأسیس موزه تمدنهای مهری و ایزدی را در اربیل صادر می‌کنیم. تا لالش فقط یک مکان مقدس در کوه نباشد، بلکه در قلب شهرها نیز بدرخشد

 سپس،دیلان، با جامه‌ی سپید و شالی از طلای سوزن‌ دوزی، آرام به سوی هیزمها می‌رود. مشعل را از دست پیر روشنا می‌گیرد.

پیر روشنا نجوا می‌کند:

«دخترم، این آتش نه فقط برای سال نو، که برای آینده‌ نو است.

آن را با نیایش روشن کن… نه از سر انتقام، که برای روشنگری

همه فریاد زدند:

«ژیان – ئازادی – ئاشتی»

زندگی – آزادی – صلح

و پیر روشنا، زیر لب نجوا کرد:

«نور به نور می‌پیوندد، و ظلمت، بی‌سرزمین می‌ماند.» 

در دل جاده، در سکوت میان کوه و دشت، زمزمه‌ای بر لبان هیوا جاری بود: 

«لالش را چون محرابی از نور پشت سر نهادیم، تا نوروز را در دل قلعه‌ اربیل به روشنایی بازگردانیم... اگر لالش راز است، اربیل عهد است؛ و ما، حلقه‌ی این دو نور

اینگونه بود که قافله‌ اشراق، از لالش برخاست تا در اربیل، با آتش نوروز، پیامی نو برای قرن نوین کوردستان بر زبان آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر