سه‌شنبه، تیر ۰۳، ۱۴۰۴

☀️ فصل سی‌وسوم: درمان از دل طبیعت دالاهو

 

☀️ فصل سی‌وسوم: درمان از دل طبیعت دالاهو

« صبح شده بود، بچه‌های مدارس بی‌دیوار از لرستان، ایلام و کرماشان توی دالاهو دور هم نشسته بودن. استاد، کنار چشمه‌ای کوچک، لبخندی زد و گفت:

بچه‌ها، امروز می‌خوام داستانی رو براتون بگم… داستانی از پیرِ روشنـا، مردی که از معبد لالش راهی شده، از کوه‌های سخت و راه‌های دور، و حالا به اردو و هیوا پیوسته.

همین‌طور که استاد حرف می‌زد، پیرِ روشنـا هم از دور رسید. پای برهنه، عبا روی دوش، لبخندی محو روی لب. نشست کنار بچه‌ها، دستش رو روی خاک گذاشت و گفت:

« می‌دونین چرا تو معبد لالش، ما پابرهنه راه می‌ریم؟»

نه استاد، چرا؟

« چون باور داریم که زمین، هر چی پلیدی هست رو از بدن و روحمون می‌کِشه بیرون. زمین، هم درد رو می‌فهمه، هم درمان رو بلده. نور توی تک‌تک ذره‌های این طبیعته… توی آب، توی درخت، توی نسیم، توی بوی علف‌های دالاهو… همه‌چی از نور ساخته شده، همون نوری که شیخ سهروردی می‌گفت

استاد رو به بچه‌ها کرد:

« یادتونه شیخ سهروردی چی می‌گفت؟ هر چیزی تو این هستی، یک نور داره، یک ارتعاش، یک آواز… حتی سنگی که روی زمین می‌افته، حتی آب رودخونه‌ای که می‌خونه. حالا محقق‌های امروز هم می‌گن هر چیزی توی طبیعت، توی این جهان، یک فرکانس داره، یک ارتعاش… و همونه که روی بدن و ذهنمون اثر می‌ذاره

یعنی، استاد، طبیعت می‌تونه درمان کنه؟

« دقیقاً! وقتی توی جنگل راه می‌ری، وقتی پای برهنه روی زمین می‌ذاری، وقتی به صدای آب یا نسیم گوش می‌دی، بدن و روحت هم هم‌آهنگ می‌شن. دانشمندها می‌گن طبیعت‌گردی می‌تونه استرس رو کم کنه، حال رو خوب کنه، خواب رو بهتر کنه… حتی حافظه رو قوی کنه. چرا؟ چون توی طبیعت، بدن ما دوباره هم‌فرکانس می‌شه با زمین، آب، باد، نور… همون چیزی که شیخ سهروردی ازش حرف می‌زد: نور هستی، نور دل، نور درمانگر

پیرِ روشنـا چشم‌هاش رو بست، نفسی عمیق کشید و گفت:

« یادتون نره، بچه‌های خوب، هر جا رفتین، توی جنگل، کنار آب، توی دشت، کفش‌هاتون رو یک‌بار هم شده از پاتون بیرون بیارین، روی زمین راه برین، بذارین بدن‌تون عشق رو از زمین بگیره، درد رو به زمین بسپره، و نور رو توی دل‌تون روشن کنه. این، همون درمانی هست که طبیعت بهتون هدیه می‌ده

استاد رو به بچه‌ها لبخند زد:

«حالا بیاین، چند دقیقه سکوت کنیم، نفس عمیق بکشیم، روی علف‌ها بشینیم، روی آب رو نگاه کنیم، توی دلمون بریم توی طبیعت… و ازش تشکر کنیم

 

🌳☀️ یادتون بمونه:

هر چیزی تو طبیعت، نور، ارتعاش و زندگی داره.

طبیعت درمانی، راهی بی‌خرج، بی‌خطر و عمیق برای آرام کردن ذهن، بدن و روحه.

ارتباط با طبیعت، عشق رو توی دل‌مون زنده نگه می‌داره، نور رو توی زندگی‌مون روشن، و درس‌های بزرگی رو توی سکوتش پنهان کرده.

 

🌳☀️ در پایان  کودکان  مدارس بی دیوار سوالاتی از استاد پیر روشنا  پرسیدند.

« استاد… یعنی وقتی روی زمین راه می‌ریم، حالمون بهتر می‌شه؟»

استاد لبخندی زد: «آره، پسرم. زمین، درد رو از بدنمون می‌کِشه بیرون، مثل وقتی آب، گِل رو از روی دست‌هات پاک می‌کنه

 

« استاد، یعنی آب هم حال ما رو خوب می‌کنه؟»

استاد دستی روی شونه‌ی دختر کوچک گذاشت: «البته! آب، خاطره‌دارِ زندگی هست. وقتی کنارش می‌شینیم، یا روی پاهامون میریزمش، ذهنمون رو سبک می‌کنه، دلمون رو آروم

« استاد، یعنی شیخ سهروردی هم این رو می‌دونست؟»

استاد سری تکان داد: «بله، دخترم. شیخ سهروردی می‌گفت توی تک‌تک ذره‌های هستی، نور هست. توی آب، توی سنگ، توی برگ، توی نسیم… توی همه‌چی نور هست. وقتی کنارشون بشینیم، ازشون عشق و آرامش رو می‌گیریم

«یعنی استاد، توی دالاهو هم نور هست؟»

استاد خندید و رو به کوه‌های دالاهو اشاره کرد: «نور؟ اینجا، هر سنگش، هر درختش، هر قطره آبش، پر از نور هست، پُر از عشق… فقط باید چشم دلمون رو باز کنیم

« استاد… یعنی هر وقت دلمون گرفت، بیایم توی طبیعت، خوب می‌شیم؟»

استاد نگاهی عمیق به چشمای کودکان کرد:

« آره… طبیعت، همون درمانگر ساکت و مهربونه. تو رو بغل می‌ کنه، درد رو از روحت برمی‌داره، و دوباره تو رو سبک و روشن می‌فرسته توی زندگی. یادتون نره… هر جا رفتین، پاتون رو روی زمین بذارین، دست‌تون رو روی آب بکشین، بوی علف رو نفس بکشین… این، درس بزرگ طبیعته

 

🌳☀️ همه کودکان لبخندی زدند، چشم‌هاشون رو بستند، عطر دالاهو رو نفس کشیدند و توی سکوت، نور رو توی دلشون احساس کردند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر