☀️ فصل سی و سوم: درمان از دل طبیعت لرستان
صبح بود و هوای لرستان
بوی علفهای تازه و خاک نمخورده میداد. شاگردان مدارس بیدیوار، از ایلام،
کرماشان و لرستان، به اردو آمده بودند. کنار چشمهای کوچک، روی علفهای سبز نشسته
بودند. هیوا در برابرشان ایستاد، لبخندی زد و گفت:
ــ «بچهها، امروز میخواهم
کسی را به شما معرفی کنم. مردی که اگر او نبود، من هرگز نمیتوانستم این همه مدرسهی
بیدیوار را برپا کنم. در تمام این مسیر، یار و یاورم بود… پیر روشنا.»
همینکه این نام بر زبان
هیوا جاری شد، پیر روشنا از دور پیدا شد. پابرهنه، با ردایی ساده بر دوش، و لبخندی
محو بر لب. آرام آمد، کنار بچهها نشست، کف دستش را بر خاک گذاشت و گفت:
ــ «میدانید چرا در
معبد لالش، ما پابرهنه راه میرویم؟.»
کودکان با هم گفتند:
«نه، چرا؟.»
پیر روشنا لبخند زد:
ــ «چون باور داریم
زمین، هرچه پلیدی هست از بدن و روحمون میکِشد بیرون. زمین هم درد را میفهمد، هم
درمان را. نور در تکتک ذرههای طبیعت جاری است: در آب، در درخت، در نسیم، در بوی
علفهای لرستان… همان نوری که شیخ سهروردی از آن سخن میگفت.»
هیوا به جمع گفت:
ــ «شیخ اشراق میگفت هر
چیزی در این هستی، نوری دارد؛ یک ارتعاش، یک آواز. حتی سنگی که روی زمین میافتد
یا آب رودخانهای که میخواند. امروز دانشمندان هم میگویند هر چیز در طبیعت،
فرکانسی دارد که روی تن و جان ما اثر میگذارد.»
شاگردی با شگفتی پرسید:
ــ «یعنی طبیعت میتواند
ما را درمان کند؟»
پیر روشنا سر تکان داد:
ــ «دقیقاً! وقتی پای
برهنه روی زمین میگذاری، وقتی در جنگل راه میروی، وقتی به صدای آب یا وزش نسیم
گوش میدهی، بدن و روحت با زمین و آسمان همآهنگ میشوند. امروز دانش نشان داده که
طبیعتگردی استرس را کم میکند، خواب را آرامتر میسازد و حتی حافظه را تقویت میکند.
چرا؟ چون طبیعت، همان نوری است که هم درمانگر جسم است و هم درمانگر روح.»
او چشمهایش را بست، نفسی
عمیق کشید و ادامه داد:
ــ «یادتان نرود بچههای
خوب… هرجا که بودید، یک بار کفشهایتان را بیرون
بیاورید، پایتان را روی خاک بگذارید. بگذارید زمین عشقش را به شما بدهد و غمهایتان
را از شما بگیرد. دستتان را روی آب بکشید، بوی علف را نفس بکشید، و نور را در دلتان
روشن کنید. این همان درمانی است که طبیعت به شما هدیه میدهد.»
هیوا لبخند زد و گفت:
ــ «حالا بیایید چند
دقیقه سکوت کنیم. نفس عمیق بکشید، روی علفها بنشینید، صدای آب را بشنوید، و در
دلتان از طبیعت سپاسگزاری کنید.»
کودکان آرام نشستند.
صدای چشمه میآمد و پرندگان در شاخهها آواز میخواندند.
🌳☀️ یادگار درس آن روز
- هر چیزی در طبیعت نور و ارتعاش دارد.
- طبیعتدرمانی راهی بیخرج، بیخطر و عمیق برای آرامکردن ذهن و
بدن است.
- ارتباط با طبیعت، عشق را در دل زنده نگه میدارد و نور را در
زندگی روشن میسازد.
کودکان پرسیدند:
ــ «استاد، یعنی وقتی
روی زمین راه میرویم، حالمون بهتر میشود؟»
پیر روشنا لبخند زد:
«آری پسرم. زمین درد را از بدن میکشد بیرون، همانطور که آب، گل را از دست میشوید.»
ــ «استاد، یعنی آب هم
میتواند حال ما را خوب کند؟»
او دستی بر شانهی
دخترکی گذاشت: «بله… آب، حافظه زندگی است. کنار آن که بنشینی، یا روی دست و پاهایت جاری شود، دلت آرام
میگیرد.»
ــ «استاد، یعنی شیخ
سهروردی هم این را میدانست؟»
پیر روشنا سری تکان داد:
«بله، دخترم. او میگفت در ذرهذرهی هستی نور است: در آب، در سنگ، در برگ، در
نسیم… هرچه با آنها همنشین شوید، از نورشان
عشق و آرامش میگیرید.»
بچهها چشمها را بستند،
بوی چشمه و علف را نفس کشیدند، و سکوت لرستان در دلشان بدل به روشنایی شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر