جمعه، خرداد ۳۰، ۱۴۰۴

فصل سی‌ام: درس زندگی خوب


(از زبان هیوا، رو به دانش‌آموزان مدارس بی‌دیوار)

خورشید هنوز از پشت کوه‌های زاگرس بالا نیامده بود که بچه‌های مدارس بی‌دیوار دور هم نشستند. نسیم صبحگاهی لابه‌لای شاخه‌های بلوط می‌رقصید. همه منتظر بودند داستانی تازه بشنوند. من، «هیوا»، کنارشان نشستم، چشمان کنجکاوشان را دیدم، لبخندی زدم، و گفتم:

«یادتان هست، در فصل قبل، از زبان شاهوخوشین حرف‌های بزرگی شنیدیم؟ از زندگی گفت، از عشق، از آزادی، از راه‌های روشن… حالا می‌خواهم راز دیگری را برایتان بگویم:

«چطور یک زندگی خوب داشته باشیم؟»

نگاهشان آرام شد، کنجکاوی روی چهره‌ها نشست. نفسی عمیق کشیدم و ادامه دادم: 

«زندگی خوب، مثل یک داستان زیباست. مهم نیست چقدر طول بکشد، مهم این است که چطور روایت شود.

یعنی حتی یک روز را هم می‌توان چنان خوب زندگی کرد که از هزار روز بی‌معنی ارزشمندتر باشد.

زندگی خوب، از سه گوهر ساخته شده:

🌞 شادی،

🌱 رضایت،

🌊 آرامش درونی.

شادی یعنی ببینیم، بشنویم، احساس کنیم… یعنی وقتی کنار هم هستیم، وقتی از آب چشمه‌ای کوچک می‌نوشیم، یا وقتی آواز پرنده‌ای را می‌شنویم، قدر آن را بدانیم.

رضایت یعنی بدانیم راهی که می‌رویم، راه دل ماست. یعنی حتی وقتی سنگی کوچک جلو راهمان افتاد، آن را پلی کنیم به‌سوی فردا… چون انسان تنها زمانی احساس ارزش می‌کند که راهی را انتخاب کرده باشد، راهی از جنس عشق، راهی از جنس معنا.

آرامش یعنی جنگ را از دلمان بیرون کنیم. یعنی وقتی چشم‌مان را می‌بندیم، از این‌که هستیم، از این‌که راهی را انتخاب کرده‌ایم، احساس سبک‌بال بودن کنیم.

آرامش یعنی بدانیم زندگی، میدان مسابقه‌ای برای شکست دیگران نیست، بلکه بستری‌ست برای رشد کردن، درس گرفتن، عشق ورزیدن.

حالا چطور می‌توانیم این فلسفه را زندگی کنیم؟

یادتان باشد:

🌳 بر لحظه حال تمرکز کن! از زیبایی اکنون لذت ببر.

☀️ شاکر باش! برای کوچک‌ترین نعمت زندگی، کوچک‌ترین لبخند، کوچک‌ترین نسیم.

🌺 ارتباطت را عمیق کن! عشق، دوستی، همدلی… این‌ها پل‌های زندگی خوبند.

🏔️ شجاع باش! راهی را انتخاب کن که از ته دلت باشد، حتی اگر سخت باشد.

🌊 مراقب روحت، ذهن‌ات، بدن‌ات باش! تو مهمی، تو ارزشمندی.


یادتان باشد، زندگی خوب چیزی نیست که از فردا آغاز شود

همین حالا، همین‌جا، روی همین چمن، در همین صبح روشن، می‌توانیم آن را آغاز کنیم.

«زندگی خوب، زندگی‌ای‌ست که هر صفحه‌اش را با عشق، احترام، آزادی، و آرامش بنویسیم

نگاه کودکان برق زد. یکی از آنها گفت:

«یعنی ما هم می‌توانیم زندگی‌مان را خوب بنویسیم، استاد؟»

لبخندی زدم، دستی روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم:

«حتماً… تو، من، تک‌تک ما، نویسندگان داستان زندگی‌مان هستیم.

یادت باشد، زندگی مانند افسانه‌ای‌ست… مهم نیست چقدر طول بکشد، مهم این است که چطور روایت شود.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر