تقلید
در خاور زمین،
هر کوهی نام پیامبری دارد،
و هر درهای، صدای تکرار است.
صدایی که نمیپرسد،
فقط میگوید: "آمین!"
آدمیان،
پشت سر سایهها صف میبندند،
تا نور را نبینند.
از خاکی که با اندیشه زاده شد،
فرزندی سر برآورد،
اما به جای پرسش،
رِدا
پوشید و منبر ساخت.
در روزی از تاریخ،
پیری با عمامەای تاریک،
خواب هزارسالهی مردمی را تعبیر کرد،
و نخبگان،
کتاب بستند،
تا دست بوس شوند.
اما کوهستانی در غرب،
خاموش نماند.
آنجا،
فریاد، از ایمان آگاه زاده شد،
و دشنەی جهاد
در سینهی پرسش نشست.
تقلید،
نام دیگرِ
ترس است.
و تفکر،
نامِ
تبعید.
روزی،
انسان باید از صفِ
نمازِ سایهها بیرون رود،
و قبلهاش را در درون خویش بجوید.
ایمان،
اگر از ترس زاده شود،
فرزندِ
جهل است.
اما اگر از دانستن سر برآورد،
چشمهایست که میشوید، نه میسوزاند.
خدای راستین،
در هیچ عمامە،
در هیچ منبر،
در هیچ شعار نمیگنجد.
او در سکوتِ
پرسش ها نفس میکشد.
ای انسان!
به یاد آر،
پیش از آنکه پیامبری بیاید،
خدا در تو بود.
و هر بار که از خود میپرسیدی "چرا؟"،
فرشتهای درونت بال میگشود.
تقلید،
زندان اندیشه است،
اما شک،
کلیدیست که در را به آزادی میگشاید.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر