دوشنبه، تیر ۳۰، ۱۴۰۴

فصل پنجاە ودووم – گفت‌وگوی ادیان کوردی در حاشیهٔ کنفرانس مهر


فصل پنجاە ودووم – گفت‌وگوی ادیان کوردی در حاشیهٔ کنفرانس مهر

در حاشیهٔ کنفرانس ادیان مهر، نشستی ویژه میان نمایندگان ادیان گوناگون کوردی برگزار شد؛ از پیر سانیار، روحانی ایزدی و میزبان معنوی این بخش گرفته تا ماموستا حیدر، فقیه سنی از بادینان؛ حاج شیخ رشید، روحانی شیعهٔ فیلی؛ پیر زنار از علویان درسیم، و خانم دیلان، پژوهشگر یارسانی. هیوا و پیر روشنا نیز در این حلقه‌ گفت‌وگو حضور داشتند.

فضا آمیخته بود از احترام، تأمل، و احساس خطیرِ بودن در لحظه‌ای تاریخی. پس از سخنان آغازین پیر سانیار درباره «لزوم گفت‌وگو به جای داوری»، هیوا با صدایی نرم و شفاف گفت:

« درختی که شاخه‌های گوناگون دارد، اگر ریشه‌اش در یک خاک باشد، چرا باید بر سر نور دعوا کند؟»

پیر زنار از علویان گفت:

« ما علویان در طول تاریخ، چه در درسیم، چه در مرعش، همواره خود را بخشی از ملت کورد دانسته‌ایم؛ حتی اگر زبانمان را ممنوع کردند یا آیینمان را به خاموشی بردند

ماموستا حیدر با لحنی تأمل‌ برانگیز گفت:

« اسلام برای ما کوردها، پیش از آنکه سیاست باشد، خانهٔ ایمان و عرفان بود. ما، همانها هستیم که در خانقاه‌ها دف می‌زدیم و سرود نور می‌خواندیم. اما امروز چه شده که برادر بر برادر فتوا می‌دهد؟»

در این میان، پیر روشنا با آرامشی ژرف گفت:

« تنها اگر دین به آینه‌ای برای دیدن خویش بدل شود، نه چماقی برای حذف دیگری، آنگاه نور بازمی‌گردد. ما آمده‌ایم تا همچون اسقف توتو در آفریقای جنوبی، دین را نه ابزاری برای تفکیک، بلکه زبانی برای وحدت سازیم

سخنان او همه را به سکوت فرو برد. سپس هیوا از تجربهٔ خون‌بار خاورمیانه سخن گفت:

« دینی که انسان را به نام خدا تحقیر کند، دیگر دین نیست؛ دیو است. ما باید با تأکید بر کرامت، عدالت، و عفو، وجدان دینی خود را بازیابیم. تنها آنگاه می‌توانیم مانند "مردمان رنگین‌ کمانی خدا"، تنوع خود را سرمایه بدانیم نه تهدید

در بخش دوم این نشست، دو چهرهٔ ویژه از مسیحیان و یهودیان کورد نیز سخن گفتند: پدر یوسف، کشیشی از خانواده‌ای آشوری‌ تبار که سال‌ها در سلیمانیه خدمت کرده بود، و خاخام موسی، از اقلیت یهودی مهاباد که اکنون در تبعید به فرهنگ کوردی وفادار مانده بود.

پدر یوسف گفت:

« مسیح، نور را در عشق می‌دید و کوردستانی بودن برای من، نه زبان است، نه خاک، بلکه حس تعلق به سرزمینی است که در آن، هزاران سال، مسیحیان، مسلمانان، و ایزدیان در کنار هم زیسته‌اند. ما فرزندان کوهستانیم، نه مرز

خاخام موسی افزود:

« ما یهودیان کوردستان، پیش از مهاجرت‌های اجباری، جزئی از بافت این سرزمین بودیم. نیایشمان عبری بود، اما آوازمان کوردی. و اکنون، اگر تاریخ به ما فرصت بازگشت دهد، ما نخست به آن هویت بازخواهیم گشت

هیوا پاسخ داد:

« ما به نسل آینده خواهیم گفت که کورد بودن، یک دین نیست، بلکه خانه‌ای است با پنجره‌های باز به سوی نورهای گوناگون. و هر که با ما زیسته، سهمی از این خانه دارد

در ادامه، به گفتهٔ یکی از حاضران، «هیچگاه این‌گونه بی‌هیاهو، بی‌تکفیر، بی‌واهمه دربارهٔ خودمان حرف نزده بودیم

در پایان جلسه، همگی پیمانی معنوی بستند که در آن آمده بود:

« هیچکس را به خاطر دین، مذهب، زبان یا لباسش از نام کوردی محروم نکنیم. کورد بودن، پیش از آنکه دینی باشد، تاریخی است، فرهنگی است، ریشه‌ای است… و ما، وارثان این ریشه‌ها هستیم

این نشست، شاید اولین گام در ساختن مدلی بومی برای «همزیستی آیینی در سایهٔ هویت ملی» بود؛ مدلی که اگر ببالد، می‌تواند خاورمیانه را نه فقط برای کوردها، که برای همه روشن تر کند.

در واپسین ساعات روز کنفرانس، پیش از آنکه خورشید بر دیوارهای کهن دیاربکر وداع کند، پیر روشنا و هیوا در صحن نیمه‌روشن یک خانقاه، در حلقه‌ای کوچک از شاگردان جوان نشسته بودند. پرسشی در هوا معلق ماند: «اگر آیین مهر و اشراق، پاسخی برای دیروز و امروز ما دارد… برای فردای ما چه می‌گوید؟»

پیر روشنا، با نگاهی که از هزاران سال می‌آمد، چنین گفت:

« ای نسل فردا، در جهانی که تاریکی‌اش را به نام دین می‌فروشد و نور را به نام سیاست پنهان می‌کند، تو باید چون آینه باشی. راه رسیدن به سعادت، نه از تکرار کور، بلکه از اشراق است؛ یعنی تابیدن نور درون بر جهان بیرون

و آنگاه، چهار گام بنیادین حکمت اشراق را دوبارە برشمرد:

  1. رابطه با خود: خودت را بشناس، نه برای فخر، بلکه برای فروتنی. عرفانِ بی‌خودشناسی، صوفی‌گری کور است.
  2. رابطه با دیگری: هر انسانی، حتی خصمت، آینه‌ای‌ است برای آزمودن نیکی تو. جهان، تنها با آشتی درون، آرام می‌گیرد.
  3. رابطه با طبیعت: زمین فقط خانه‌ات نیست، تنفست است، حافظه‌ات، تبارت. هر قطره آب، هر دانه خاک، محرابی‌ است.
  4. رابطه با خدا: نه خدای ترس، بلکه خدای مهر. آنکه در خاموشی شب با تو نجوا می‌کند، نه در فریاد منبر.

هیوا افزود:

« تمدن مادی ما به اوج رسیده، اما تمدن معنوی ما فرو ریخته. باید میان این دو پلی ساخت؛ پلی از نور. آیین ما این پل را می‌سازد، اگر تو، ای جوان امروز، با آن هم‌مسیر شوی

و در پایان، پیر روشنا، برگ سبزی از درخت بلوط کهنسال خانقاه برداشت، بر پیشانی یکی از نوجوانان حلقه نهاد و گفت:

« درخت آینده، از همین بذرها آغاز می‌شود. باش، ولی خاشع؛ بتاب، ولی نسوزان. نور، نه در فتح زمین، که در روشن کردن دلهاست

و آن شب، در خاطره جوانانی که آنجا بودند، جمله‌ای ماندگار نقش بست:

« بیا تا جهان را نه از نو، بلکه از نو بفهمیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر