دوشنبه، تیر ۳۰، ۱۴۰۴

ادامە فصل پنجاە ویکم : در سایە ویرانەها_ کنفرانس ادیان و آیینهای مهر

 

در سایه ویرانه ها

مسیر به سوی دیاربکر ویرانه‌های حسن‌کیف و رود تیگره

اتوبوس در دل کوهستانهای خاموش پیش می‌رفت. پیچ‌های تند، پرتگاه‌هایی که زیر مهتاب شب می‌درخشیدند، و رودخانه‌ای که چون نواری از نقره، در دوردست می‌درخشید: دجله، یا تیگرهیا به زبان مادها، تگرا، همان واژه‌ای که قرنها بعد در زبان انگلیسی هم نام گرفت.

اما آنچه نگاه پیر روشنا را گرفت، نه رودخانه بود، نه سبزی دشتها، بلکه ویرانه‌های نیمه‌غرق‌شده حسن‌کیف (حصن‌کیف/حسکیف) بود؛ جایی که قرنها پیش، معابد آیین مهر، در دل صخره‌ها و غارهای طبیعی بنا شده بود، زمانی که کاهنان ایزدی و موبدان میترایی در خلوت شبانه‌، آتش فروزان را با نیایش می‌آمیختند.

پیر روشنا، چشمانش را به دوردست دوخت. کوهها گویی به احترام سکوت کرده بودند. صدای نفسش سنگین شد. آرام گفت:

«همه‌چیز را می‌توان بازسازی کرد، جز روحِ سنگی که جان داشته»

هیوا پرسید: «این ویرانه‌ها را می‌شناسید؟»

پیر روشنا سر تکان داد، آه کشید و گفت:

« در اینجا، موبدان آیین مهر، هر بامداد پیش از طلوع خورشید، چراغها را روشن می‌کردند. سنگها حافظ رازهای هزارساله بودند. اما حالا... با سد ایلیسو، همه‌چیز در آب فرو رفت، مثل حافظه‌ای که عمداً غرق می‌شود.»

و ادامه داد:

« همان کاری که صدام با سد موصل کرد، برای دفن یادگارهای اورارتو. همان کاری که مدرن ترین دولتها می‌کنند، با لبخند تکنولوژیک اما با نیت استعمار تاریخی: فراموشی...»

اتوبوس، پس از گذشتن از پلهای بلند و روستاهای خاموش، در افق، به سایه‌ی بزرگ شهر دیاربکر رسیدئامد، پایتخت دیرینه مقاومت، و اکنون، میزبان آیین‌های روشنایی.

 ورود به دیاربکر

پس از عبور اتوبوس از پیچ‌وتاب کوهها و دشتهای آرام، و ویرانه‌های غرق‌شده حسکیف، جایی که روزگاری غارهای آیین مهر و پرستش‌گاه‌های میتانی و هیتی بر دل سنگ حفر شده بودند، شهر تاریخی دیاربکر، با برج و باروهای سیاه سنگی‌اش، در افق پدیدار شد.

پیر روشنا با دیدن دیوارهای خفته در مه صبحگاهی گفت: «این شهر، هزار سال است که دروازه شرق و غرب بوده حالا باید دروازه آشتی شود.»

در ترمینال دیاربکر، پیر سانیار یار نور از بزرگان آیین ایزدی، با گروهی از پیران علوی و یارسان، فانوس‌های نمادین در دست، به استقبال آمده بودند. با احترام و آغوشی گرم، پیر روشنا و هیوا را تحویل گرفتند و به جمخانه  ای آرام در حاشیه شهر بردند تا شبی را استراحت کنند و خود را برای روز بزرگ آماده سازند.

☀️ روز کنفرانس در تالاری بزرگ و پوشیده از فرشهای قدیمی و نقوش مهری، کنفرانس ادیان و آیینهای مهر آغاز شد. در میان حضار، پیران و دانشمندان آیینهای ایزدی، علوی، دروزی، یارسان، مندایی، و همچنین پژوهشگران ادیان تطبیقی از سراسر جهان نشسته بودند.

پس از خوش‌آمدگویی مجری و تلاوتی از نیایش مهر، نوبت به پیر روشنا رسید. نور ملایمی بر جایگاه افتاد. او با عصای چوب گردو، گام برداشت و ایستاد. تالار، سکوتی ژرف در خود گرفت.

📜 سخنرانی پیر روشنا:

« ما، فرزندان مهر، سالها خود را زیر عبا و نام دیگران پنهان کردیم. نه از سر تقدیر، بلکه از بیم بقا. ما، کاهنان معبدهای خاموش، دوباره سخن می‌گوییمنه برای سلطه، بلکه برای روشنی .

ای خویشاوندان آیینی! چهار رابطه را اگر باز سازیم، راه به سوی نور گشوده خواهد شد:

یک: با خود، تا حقیقت را بشناسیم.

دو: با دیگری، تا ظلم پایان یابد.

سه: با طبیعت، تا هستی در هماهنگی شکوفا شود.

چهار: با خدا نه خدایان جنگ، بلکه آن نور نخستین که در ما دمیده شد.

امروز، تمدن مادی ما به اوج رفته، اما تمدن معنوی ما در پرتگاه است. باید روح را باز یابیم، باید نور را از دل سنگ برکشیم»

✨ پس از او، هیوا با صدایی روشن گفت:

« آیین مهر، آیین صلح با خویش است، نه با شمشیر. اینجا، در خاک سوخته خاورمیانه، کودکان ما دوباره می‌درخشند، نه با سلاح، بلکه با علم و آگاهی. تمدن نوین، تنها با معنویت زنده خواهد ماند. ما آمده‌ایم تا آشتی را، نه با قرارداد سیاسی، بلکه با نور قلب، آغاز کنیم.»

و تالار، برای دقایقی طولانی در سکوتی مقدس فرو رفت. گویی صدای قرون از دیوارها برخاسته بود...

در پایان، یکی از پیران دروزی برخاست و گفت: «ما، فراموش‌شدگان تاریخ، امروز صاحب صدا شده‌ایم. به مهر بازگشتیم»

و این‌چنین، دیاربکر، دوباره به قلب تپنده روشنایی بدل شد

🕊️ پژواک نور در جهان ویدیوی سخنرانی پیر روشنا تا پایان شب، با ترجمه همزمان به عربی، ترکی، انگلیسی و همه لهجه های کوردی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های جهانی منتشر شد. در شنگال، در لبنان، در قاهره، در پاریس، از مهاباد تا قندیل، پیامی واحد طنین انداخت: بازگشت به نور.

🌍 و در میان این موج جهانی، یک خبر رسمی نیز منتشر شد: دولت ترکیه، در تابستان همین سال، و در پی فشار بی‌سابقه مقاومت مردمی کوردها و توصیه آشکار ابرقدرت‌های جهانی برای ترسیم نقشه‌ای نو در خاورمیانه، پیش‌نویس قرارداد صلحی را با عبدالله اوجالان امضا کرد.

این رویداد، درست یک قرن پس از قرارداد سایکس-پیکو رخ داد؛ همان قرارداد شومی که با خط‌کش‌های استعمار، ملتهای باستانی را تکه‌تکه کرد و نقشه‌ای کشید که بر زخمها خط می‌کشید، نه بر حقوق.

اکنون، در این صدساله تازه، مردمانی که به‌ناحق در حاشیه ایستاده بودند، در حال بازگشت به صحنه‌اند. اما نه با انتقام، بلکه با آگاهی. نه با سلطه، بلکه با صلح. نه با مرزکشی تازه، بلکه با نور وحدت آیینی، عرفانی و انسانی.

و شاید، همان‌گونه که پیر روشنا گفته بود، «ما آمده‌ایم تا نه فقط مرزهای جغرافیا، که مرزهای دلها را برداریم»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر