سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۴۰۴

فصل شصت ویکم : «از لوزان تا قامیشلو»

 

فصل شصت ویکم : «از لوزان تا قامیشلو» مقاله کوروژ درباره صد سال انکار و امید

چند روزی از همایش «سرنوشت» در دانشگاه قامیشلو گذشته بود. کوروژ، جوانترین عضو کاروان نور، اکنون بیش از همیشه درگیر بازنویسی یافته‌هایش شده بود. او از همان شبهای پرشور در خانه پیر آیرین تا لحظه‌ای که با چشمان اشکبار در کنار هیوا و پیر روشنا به وداع فرمانده هورشید ایستاده بود، بذر مقاله‌ای را در دل می‌پروراند که نه فقط پایاننامه‌ دانشگاهی، بلکه سندی برای فریاد تاریخ فراموش‌شده کوردها باشد.

مقاله‌ای با عنوان: 

"صد سال انکار: از پیمان لوزان تا انقلاب روژآوا بازتاب اندیشه رهایی‌ بخش در هویت سیاسی کردها"

 


🔹 مقدمه

کوروژ در مقدمه می‌نویسد:

« این مقاله، نتیجه ده‌ها ساعت گفتوگو، بازدید میدانی، مطالعه اسناد و همراهی با بازماندگان یک قرن انکار است. آنچه از لوزان ۱۹۲۳ تا قامیشلوی امروز بر سر کوردها آمد، نه تنها نمونه‌ای از حذف یک ملت از جغرافیای سیاسی منطقه، بلکه آیینه‌ای است از چگونگی ایستادن دوباره در مقابل قدرت‌هایی که می‌خواستند تاریخ ما را دفن کنند. من این سطور را نه به‌عنوان یک تحلیلگر، بلکه با خون دل یک نسل از کوردها می‌نویسم که میان چرخ‌ دنده‌های استعمار، ناسیونالیسم عربی، پان‌عثمانیسم و بی‌تفاوتی جهانی زیستند.»

کوروژهمچنین می‌نویسد:

«من در ماردین به دنیا آمدم؛ جایی که صدای اذان، زنگ کلیسا و نوای دف، با هم به گوش می‌رسند. اما آنچه در کودکی‌ام شنیده نمی‌شد، نام ملت ما بود: کورد. این سکوت، خود نخستین شکل انکار بود. این تحقیق، تلاشی است برای آشکار کردن تاریخ این سکوت.»


🔹 پیمان لوزان و آغاز تقسیم‌

کوروژ در نخستین بخش مقاله، پیمان لوزان را به‌عنوان آغاز رسمی «ملت‌ زداییِ کورد» معرفی می‌کند:

« برخلاف وعده‌های اولیه پس از جنگ جهانی اول که در قرارداد سور (Sèvres) به حق تعیین سرنوشت ملتها از جمله کوردها اشاره شده بود، پیمان لوزان با چرخشی استراتژیک، عملاً کوردها را بین چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه تقسیم کرد. ملت کورد از داشتن هرگونه اراده سیاسی مستقل محروم شد و در جغرافیایی که هزاران سال خانه‌اش بود، به 'اقلیتِ نامرئی' بدل گشت.»

انکار در لوزان و فروپاشی نظم عثمانی

کوروژ توضیح می‌دهد که با فروپاشی امپراتوری عثمانی، معاهده سور (1920) وعده‌ای مبهم از خودمختاری کردها را به میان آورد، اما سه سال بعد، پیمان لوزان (1923) با حمایت بریتانیا، فرانسه و ترکیه، عملاً آن وعده را از میان برد. کوردها نه تنها دولت نداشتند، بلکه حتی در متن لوزان به‌عنوان «ملت» شناخته نشدند.

منبع : David McDowall, A Modern History of the Kurds, I.B. Tauris, 2004

جمهوری ترکیه: یک ملت، یک زبان

کوروژ سپس به سیاست‌های آسیمیلاسیون فرهنگی در ترکیه اشاره می‌کند؛ از ممنوعیت زبان کردی و تغییر نام شهرها گرفته تا «ترک‌ سازی رسمی» در نظام آموزشی و رسانه‌ای. ده‌ها خیزش کرد در فاصله 1925 تا 1938 (از جمله قیام شیخ سعید و قیام درسیم) با کشتار گسترده سرکوب شدند.

منبع :Martin van Bruinessen, Kurdish Ethno-Nationalism Versus Nation-Building States, Isis Press, 2000


🔹 پروژه انکار در سوریه از حافظ تا بشار

« از ۱۹۶۳، با کودتای حزب بعث در سوریه، پروژه‌ی سازمان‌ یافته‌ی انکار کوردها آغاز شد. صدها هزار کورد از شناسنامه و تابعیت محروم شدند، اموال‌ شان مصادره گردید، مدارس شان بسته شد، زبان شان جرم تلقی شد، و بسیاری به تبعیدهای اجباری در استان‌های جنوبی فرستاده شدند. در قامیشلو، در حسکه، در عفرین، سیاست یکسان‌سازی عربی با شدت اجرا شد.»

کوروژ با استناد به منابع آرشیوی، اظهارات فعالان، و گفتوگوهایی که در روژاوا داشت، نمونه‌هایی از پاکسازی فرهنگی، جغرافیایی و زبانی را بازمی‌نمایاند.

سوریه: از تعریب تا انقلاب

در سوریه، رژیم بعثی از دهه 60 سیاست «عرب‌سازی» را در مناطق کردنشین اجرا کرد. تابعیت هزاران کورد لغو شد، اسامی کردی ممنوع و املاک‌ شان مصادره شد. کوروژ به سند معروف "کمربند عربی" اشاره می‌کند که در آن نوار شمالی کشور به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده عرب‌نشین شد.

منبع :  Jordi Tejel, Syria’s Kurds: History, Politics and Society, Routledge, 2009


🔹 قیام ۲۰۰۴ و تولد آگاهی جدید

« قیام قامیشلو در سال ۲۰۰۴، پس از مرگ چند نوجوان کورد در بازی فوتبال، شکافی بود در دیوار انکار. گرچه با خشونت سرکوب شد، اما نشان داد که زیر خاکستر، آتشی از خودآگاهی در حال شعله‌ور شدن است.»

کوروژ روایت شاهدان عینی را نیز در این بخش نقل می‌کند؛ از جمله پیرزنی که می‌گفت: "آن روز فهمیدم دخترم دیگر از عربی حرف زدن خسته شده بود."


🔹 انقلاب روژاوا بازسازی مفهوم ملت بدون دولت

« از ۲۰۱۲، در پی خلأ قدرت دولت مرکزی در شمال سوریه، کوردها به‌ واسطه پ.ی.د و نیروهای نظامی وابسته به آن، ساختار اداری و دفاعی خاص خود را ایجاد کردند. برخلاف سنت دولت‌ محور خاورمیانه، روژاوا تلاشی بود برای تلفیق مدل کنفدرالیسم دموکراتیک با حقوق اقوام، زنان و ادیان گوناگون.»

کوروژ این تجربه را «ملت‌سازی بدون دولت» توصیف می‌کند و می‌نویسد:

« کنفدرالیسم دموکراتیک در قامیشلو و کوبانی، نه فقط سازوکاری برای زنده ماندن، بلکه پارادایمی برای آینده‌ بود. مفهومی که ملت را با عدالت، با زیست مشترک، و با زبان مادری تعریف می‌کرد.»


🔹 بازگشت سیاست انکار در سایه حملات ترکیه

در ادامه، کوروژ به تهاجم نظامی ترکیه به عفرین و سریکانی می‌پردازد:

« هدف این حملات، نابودی زیرساخت‌های روژاوا، اشغال سرزمین کوردها، و جایگزینی جمعیتی از طریق اسکان اعراب و ترکمن‌ها بود. حذف هویت فرهنگی با تخریب معابد، مزار شهدا، و نمادهای مقاومت، بخشی از همین پروژه بود.»

عفرین، سرزمین غارت‌ شده

کوروژ سپس از سفرش به اردوگاه‌های آوارگان عفرینی یاد می‌کند و روایت می‌کند چگونه اشغال این شهر توسط ترکیه در 2018 با تخریب معابد، آوارگی صدها هزار کرد، و اسکان خانواده‌های عرب و ترکمن در روستاهای کردی همراه بود.

منبع : Human Rights Watch Report on Afrin, 2019


🔹 مقاومت فرهنگی و سیاست رهایی

« با وجود همه این تهدیدها، کوردهای سوریه نشان دادند که می‌توان در دل آوار، مدرسه ساخت، در پناه حمله‌های پهپادی، شعر نوشت، و با فلاسفه‌ای چون سهروردی، دختران کوبانی را در دل تاریکی برانگیخت.»

در این بخش، کوروژ ارتباط میان فلسفه اشراق، ژنئولوژی، و سیاست رهایی را تحلیل می‌کند. او از مفهوم «نور» در حکمت خسروانی بهره می‌گیرد و آن را با انقلاب زنان روژاوا پیوند می‌زند.

روژآوا و انقلاب ژنئولوژیک

کوروژ در بخش اصلی پایان‌نامه به تحلیل دستاوردهای سیستم خودمدیریتی دموکراتیک در شمال سوریه می‌پردازد: حضور نهادهای دوگانه مردزن، برابری حقوقی، آموزش چندزبانه، و کنفدرالیسم دموکراتیک. او این سیستم را «پاسخ تاریخی کردها به یک قرن انکار» می‌نامد.

او به‌ویژه از فلسفه ژنئولوژی به‌عنوان زبان نوین آزادی زن در تاریخ معاصر یاد می‌کند.

منبع:Dilar Dirik, The Kurdish Women’s Movement: History, Theory, Practice, Pluto Press, 2022


🔹 نتیجه‌گیری آینده رهایی

« تجربه کوردها در سوریه، از قامیشلو تا دیرالزور، نشان داد که حتی بی‌ دولت ترین ملت خاورمیانه، می‌تواند در برابر نیروهای جهانی مقاومت کند. اگر کوردها بتوانند ائتلافی وسیع، سکولار، چند فرهنگی و آگاه به حقوق ملتها در چهار بخش کوردستان ایجاد کنند، آنگاه فصل جدیدی از تاریخ ممکن است گشوده شود؛ فصلی که در آن، پیمان جدیدی به‌جای لوزان نگاشته خواهد شد.»

در پایان، کوروژ می‌نویسد:

« کردها در این قرن، نه‌تنها قربانی انکار، بلکه خالق بدیل بودند. آنها میان سلاح و مدرسه، میان چریک و فلسفه، پیوندی پدید آوردند که آینده‌ساز است. اگر عدالت باید روزی خانه کند، بی‌تردید از راه کوه‌های کوردستان خواهد گذشت.»


🔹 بدرود با پیر روشنا و هیوا

 پس ازروزها همسفر بودن با راهیان نور، کوروژ در محوطه دانشگاه قامیشلو با پیر روشنا و هیوا وداع کرد. چشمانش برق می‌زد. نسخه‌ای از مقاله را در کیفش گذاشته بود. هیوا گفت: «حالا تو هم یکی از نگهبانان نوری.»

کوروژ سوار ماشین شد. مقصدش ماردین بود و سپس دانشگاه موش؛ جایی که می‌خواست مقاله‌اش را منتشر کند، آن را در کنفرانس‌ها بخواند، و شعله‌ای باشد از همان نوری که در کوبانی دیده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر